درحالیکه به نظر میرسد مجلس ایران کماکان در حال از دست دادن اهمیت خود است، انتخابات پیشرو، حکومت اقتدارگرایانه خامنهای را یکپارچهتر خواهد کرد.
در ۲۱ فوریه (۲ اسفند ۱۳۹۸)، یازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی ایران، همزمان با انتخابات دوره پنجم مجلس خبرگان رهبری –نهادی که مسئول تعیین رهبر بعدی است– برگزار میشود. قابل پیشبینی است که اعضای مجلس بعدی، عمدتا وفادار به آیتالله خامنهای هستند؛ در واقع، این مجلس احتمالا کمترین استقلال را در میان مجلسهای قانونگذاری ایران طی دهههای گذشته خواهد داشت. این پیشبینی، حسن روحانی، رئیسجمهور ایران، را در موقعیت خطرناکی قرار میدهد چرا که نقش سیاسیاش او را ملزم به تشویق مشارکت عمومی میکند، آنهم برای انتخاباتی که باخت جناح او تضمین شده است.
انتخابات برای هویت رژیم نقش محوری دارد
ادعای جمهوری اسلامی مبنی بر اینکه دولتی انقلابیست، به مشارکت انبوه مردم در سیاست وابسته است. برای انکار این واقعیت تلخ که ارعاب عامل اصلی بقای نظام است، رژیم نیاز دارد تا شاهدی بیاورد که نشان دهد از حمایت مردمی گسترده برخوردار است.
برای همین، رهبری ایران از ابزارهای موجود استفاده میکند تا مردم را به رایدادن در دوم اسفند تشویق کند، همانطورکه در انتخاباتهای گذشته این کار را کرده است. درعینحال، رژیم از شیوههای سنتی خود برای دستکاری در تمام مراحل انتخابات استفاده میکند؛ از احراز صلاحیت کاندیداها تا شمارش نهایی آرا و اعلام نتایج. اما این فریبکاری به دلایل مختلف محدودیتهایی هم دارد؛ ازجمله حضور نمایندگان کاندیداها در حوزههای رایگیری طی فرایند شمارش آرا، و همچنین جنگ قدرت بین وزارت کشور روحانی و شورای نگهبان که در کنترل خامنهای است.
رژیم ایران برای اینکه ثابت کند هنوز محبوبیت دارد و از مشروعیت «دموکراتیک» برخوردار است، باید بتواند تعداد رسمی رایدهندگان را حداقل ۵۰ درصد واجدین شرایط رایدهی اعلام کند. هرچند دستگاه تقلب رژیم خیلی خوب کار میکند، اعلام این رقم بهشکلی قابلقبول، نیازمند این است که حکومت به دستکم ۴۰ درصد مشارکت واقعی مردم دست یابد.
رهبر ایران و دیگر مقامات مذهبی برای رسیدن به این مقصود از مردم خواستهاند نه به عنوان یک حق سیاسی، که به عنوان یک وظیفه شرعی رای دهند. محبوبیت روبهکاهش رژیم ایران، قدرت ترغیب آن را زائل کرده است. با توجه به دو بحران در آرمان و اقتدار، که جامعه ایران مدت نسبتا زیادی با آنها دستبهگریبان بوده، مقامات و گروههای مرجع مختلف ـــاز شخصیتهای مذهبی گرفته تا ستارههای ورزشی و چهرههای مشهورـــ قدرت بسیجکردن تودههای مردم را تا حد زیادی از دست دادهاند. از این گذشته، ناکامیهای اقتصادی پیدرپی دولت، اعتماد عمومی را چندان خدشهدار کرده که به نظر میرسد ترغیب رایدهندگان با وعدههای اقتصادی هم خیالی باطل باشد.
ادعاهای ناسیونالیستی ریاکارانه
انتخابات جاری در بستر سیاسی کاملا متمایزی برگزار میشود. دو تحول عمده موجب شده که چنین فضایی شکل بگیرد: خشونت بیسابقه رژیم در سرکوب اعتراضات مسالمتآمیز در آبان گذشته، و سقوط هواپیمای اوکراینی پُر از شهروندان ایرانی، به دست سپاه پاسداران در ۱۸ دی (۸ ژانویه).
افکار عمومی ایران ممکن است سقوط تصادفی یک هواپیمای مسافربری را توسط سپاه پاسداران، هرچهقدر هم نتیجه آن تراژیک باشد، تحمل کند. اما چیزیکه ایرانیها ـــو حتی خیلی از حامیان رژیمـــ را خشمگین کرده، انکار اولیه این واقعیت از سوی دولت، برخورد نامسئولانه و متکبرانه با خانواده قربانیان، و امتناع مُصرانه از شفافیت درباره این حادثه است. رژیم ایران بیشرمانه حقیقت را کتمان کرد و ادعاهای گیجکنندهای منتشر کرد تا هم مردم و هم دولتهای خارجی را گمراه کند. این رفتار، بسیاری از ایرانیها را شوکه کرد و اعتماد روبهزوالشان به رژیم را کمتر ساخت.
دولت ایران برای غلبه بر بحران قدیمی مشروعیت، باید از پایههای قدرت اجتماعیاش (که حالا به یک اقلیت تبدیل شده) فراتر رود و محبوبیت خود را بر احساسات ملیگرایانۀ تصنعی بنا کند. این اقدام دشواری بوده است، چون رژیم ایران تحت رهبری آیتالله خمینی، به سیاستها و تبلیغات شدیدا ضدناسیونالیستی متکی بود، خصوصا بعد از آنکه او در سال ۱۹۸۱ فتوا داد که این ملیگرایی به مثابه ارتداد است و محمد مصدق را که نمونه ملیگرایی بود، غیرمسلمان خواند. خامنهای در چند سال گذشته برای فرار از این تناقض، همزمان با استفاده از کارت ملیگرایی، بر سیاست هراسافکنی هم تکیه کرده است. مطابق روایت او ـــکه بعد از قیام سوریه در سال ۲۰۱۱ تقویت هم شدهـــ ایران در جنگی واقعی با دشمنانش قرار دارد، و حالا امنیت ملی اولویت اصلی برای متحد کردن همه شهروندان در پشت رژیم است.
رژیم ایران برای اینکه این ایده را به ایرانیها بقبولاند و حمایت آنها را در داخل و خارج بیشتر جلب کند، سعی کرده تا ناسیونالیستهای ایرانی خارجنشین را ـــکه بیرون از حلقه کوچک حامیان آن قرار دارندـــ قانع کند که کشور زیر سایه تهدید نظامی قریبالوقوع قرار دارد، و تنها ساختار رهبری در جمهوری اسلامی است که میتواند آشوبهای منطقهای را مهار کند و از فروپاشی ارضی کشور جلوگیری کند. این استدلال نه تنها برای توجیه سیاست منطقهای ستیزهجویانه و توسعهطلبانه ایران، که همچنین برای عقیم ساختن مخالفتهای داخلی نیز به کار گرفته شده است. اینگونه تحریفها شهروندان را در وضعیت دشواری قرار داده؛ چرا که حالا اگر ایرانیِ ناسیونالیست باشید، به معنای آن است که حامی رژیم هستید، حتی اگر از این رژیم متنفر باشید.
به همین دلیل است که خامنهای در ۵ فوریه طی سخنرانی خود از «هرکسی که ایران را دوست دارد» خواست در انتخابات شرکت کند، حتی اگر از او «خوشش نمیآید». او همچنین چندبار انتخابات را با عباراتی ملیگرایانه و امنیتگرایانه توصیف کرد و آن را «تهدیدی برای دشمن» خواند، با این ادعا که «امنیت کشور را تضمین میکند»، و یادآوری کرد که تاثیر مثبت انتخابات بر برداشت خارجیان از ایران، «بسیاری از مسائل بینالمللی ما» را حل میکند.
مجلس به حاشیه رانده میشود
خامنهای، گذشته از اینکه آشکارا و مکررا گفته که مجلس باید تابع اراده او باشد، بارها سیاستهای قانونگذاری را به نمایندگان دیکته کرده و قدرت خود را بر رای آنها تحمیل کرده است. این رویکرد، همراه با سنت پاکسازی فهرست کاندیداها پیش از انتخابات، هرگونه توانایی حفظ استقلال و کارکرد دموکراتیک را از مجلس گرفته است. درعوض، وفاداری اجباری این نهاد به خامنهای، ابزار دیگری دراختیار او قرار داده تا رئیسجمهور را تضعیف کند و مانع نافرمانی دولت منتخب از اوامر او یا به چالش کشیدن اقتدارش شود. افزون بر این، درصورتیکه خامنهای در جریان دوره چهارساله آینده مجلس بمیرد، اعمال فشار برای تشکیل مجلسی یکدست و تندرو به حفظ هسته انقلابی رژیم کمک خواهد کرد.
هرچند اهمیت مجلس کمتر و کمتر میشود، تندروها همچنان مصمم اند تا این نهاد به سکویی برای بیان نارضایتیهای اصلاحطلبان بدل نشود. برای همین هم شورای نگهبان تعداد کثیری از کاندیداهای مجلس را برای این دوره از انتخابات رد صلاحیت کرده است؛ بیش از ۱۶۰۰۰ نفر در مجموع و از جمله ۹۰ عضو فعلی مجلس و تقریبا همه چهرههای اصلاحطلب و متحدان روحانی. این تصمیم ممکن است ناشی از اعتمادبهنفس بیشازحد خامنهای باشد، چون اساسا به سنت اجازهدادن به اصلاحطلبان برای بیان برخی از انتقاداتشان از طریق مجلس، پایان میدهد. مشکل اینجاست که باتوجه به کاهش شدید محبوبیت روحانی و ناامیدی گسترده عمومی از اصلاحطلبان، این اعتمادبهنفس ممکن است توجیه شود.
اما این رویکرد برای خامنهای مخاطراتی هم دارد. اگر مردم کماکان این اطمینان را از دست بدهند که میتوانند نظام را از درون تغییر دهند، بیشتر احتمال دارد که تصمیم به کنار گذاشتن کل نظام بگیرند. در واقع، شعارهای ضدرژیم و ضدخامنهای حالا جزو اولین شعارهاییست که در بیشتر اعتراضات عمومی شنیده میشود؛ تحولی که زمانی قابلتصور نبود.
پیامدها برای واشنگتن
انتخابات مجلس ایران فرصتیست برای دولت آمریکا تا صدای ایرانیانی را که درباره ماهیت ضدموکراتیک رژیم ایران هشدار میدادند، تقویت کند. هربار که مقامات آمریکایی درباره این رایگیری و پیامدهای آن اظهارنظر میکنند، باید صدای این گروه از ایرانیان را در کانون توجه خود قرار دهند، چرا که انعکاس سخنان مردم ایران در مقایسه با انتقادات دولت ترامپ به عنوان یک دولت خارجی، از اعتبار بسیار بیشتری برخوردار است. واشنگتن در یادآوری نارضایتیهای ایرانیان از فساد و سوءاستفاده از قدرت حکومت بسیار مهارت یافته، از اینرو، زمان آن است تا صدای خود را بلندتر کند؛ یعنی هم از مقامات ارشد آمریکا بخواهد تا این نارضایتیها را برجسته کنند، و هم از کانالهای رسانهای آمریکا اخباری برای ایرانیان پخش کنند که دولت ایران منتشر نخواهد کرد.
*مهدی خلجی، هموند خانواده لیبتسکی در انستیتو واشنگتن است.