- Policy Analysis
- دیدبان سیاستگذاری 2929
عبور از خطوط قرمز: تشدید تنشها در سوریه
تهران و متحدانش بار دیگر آمریکا و اسراییل را خواهند آزمود که این خود نیازمند واکنشهای بازدارنده¬ محکم، منسجم و توام با تجدید پیمان و اطمینانبخشی سیاسی به متحدان دو کشور است.
در هفته گذشته شاهد دو رخداد عمده توام با تلفات انسانی در سوریه بودیم که نیروهای هوایی آمریکایی و اسراییلی در آن دخیل بودند. هر یک از این اتفاقات واکنشی بود به اقدامات آزمایشگرانه نیروهای سوری، ایرانی و روسی و احتمالا شاهد آزمایشهای دیگری نیز در آینده خواهیم بود.
تجسس دراسراییل
در سپیده دم ۱۰ فوریه، شیئی پرنده که به پهپاد سیمرغ ساخت ایران میمانست، وارد فضای بخش شمال شرقی اسراییل گردید. طبق گفته منابع نظامی اسراییلی، این پهپاد از یک مرکز کنترل زمینی سیار متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی واقع در پایگاه هوایی تیاس سوریه در نزدیکی پالمیرا هدایت میشد. این پهپاد پس از ورود، ظرف ۹۰ ثانیه، توسط بالگردهای آپاچی ارتش اسراییل برفراز دره بیت شان سرنگون شد. سپس ارتش اسراییل ۸ جنگنده اف-۱۶ خود را برای حمله به پایگاه تیاس[1] فرستاد.
در پاسخ، سوریه به سوی جنگندههای مذکور موشک زمین به هوای سام[2] شلیک کرد که برخی از این موشکها در شمال اسراییل فرود آمد و موجب به صدا در آمدن آژیرهای سیستم دفاعی غیرنظامی در این کشور شد. ظاهرا یکی از جنگندههای اف-۱۶ که مشغول ارزیابی میزان خسارات وارده بر اهداف خود بوده، به خاطر تعلل در خروج از منطقه با شلیک یک موشک سام-۵ ساقط گردید ولی دو خلبان آن سالم در خاک اسراییل فرود آمدند.
خیلی زود با حمله ارتش اسراییل به ۱۲ مجموعه هدف در داخل سوریه، از جمله پایگاههای دفاع هوایی در نزدیکی دمشق و درعا، و نیز سه پایگاه نظامی تل المانع[3]، الدیماس[4] و تل ابوثعلب[5] که مراکز ستادی نیروهای ایرانی در آنها واقع بود بر دامنه تشنج افزوده شد. سامانه پدافند هوایی سوریه مجموعا بیشتر از ۲۰ موشک زمین به هوای سام ۳، سام ۵، سام ۶ و سام ۱۷ را به سوی جنگندههای اسراییلی شلیک کرد. تا کنون هیچ مدرکی دال بر نقش موشکها و رادارهای تحت کنترل روسیه در سقوط اف-۱۶ اسراییلی در دست نیست.
اعمال فشار بر متحدان آمریکا
در شب ۱۸ بهمن (۷ فوریه)، یک ستون نظامی تحت فرمان ایران با توپخانه به سوی نیروهای دموکراتیک سوریه شلیک کردند؛ این نیروها تحت حمایت ایالات متحده هستند و در جنوب دیرالزور، هشت کیلومتری شرق رودخانه فرات، که منطقه خط تماس و هشدار بین واشنگتن و مسکو برای پرهیز از برخورد است، مستقرند. سپس این ستون نظامی با تانکهای تی۵۵ و تی۷۲ به سوی مواضع نیروهای دموکراتیک سوریه و میدانهای نفتی نزدیک آن در طابیه جزیره[6] پیشروی کردند. بر اساس گزارشهای خبری و رسانههای اجتماعی، این ستون نزدیک به ۵۰۰ نیرو بوده و متشکل از جنگجویان افغان از لشکر فاطمیون تحت رهبری سپاه پاسداران، نیروهای کمکی قبایلی عرب، که اخیرا جذب لشکر شبه نظامیان الباقر به فرماندهی افسران ایرانی شدهاند، نظامیان دولتی سوری، نیروهای کمکی موسوم به «شکارگران داعش»، که از سوی روسیه تجهیز شدهاند، و نیز جنگجویان اجیر روسی مربوط به شرکت امنیتی گروه واگنر[7] بود.
نیروی هوایی و توپخانه ایالات متحده به نیروهای مهاجم حمله کرده، نزدیک به ۱۰۰ نفر از جمله حدودا ۳۰ نیروی دولتی، ۴۰ نیروی دیگر سوری، و ۳۰ تن از جنگجویان اجیر روسی را کشتند (البته برخی از گزارشهای رسانهای تعداد کشتهشدگان روسی را بیشتر برآورد کردهاند، احتمالا به این دلیل که جنگجویان سوری تجهیزشده توسط روسیه را نیز در شمار آوردهاند). به علاوه، در این حمله حدود ۲۰ وسیله نقلیه شامل ۹ عدد تانک نیز نابود شد. در این نبرد، ارتش آمریکا با استفاده از جنگندههای اف۱۵ و اف ۲۲، هواپیمای توپدارAC-130 ، بالگردهای آپاچی و توپخانه تفنگداران دریایی از قدرت مسلط آتشباری خود بهره گرفت تا پیامی محکم به جانب مقابل فرستاده باشد.
محاسبات سپاه پاسداران
به نظر میآید که سپاه پاسداران در پشت اقدامات تحریکآمیز اخیر قرار داشته و این امر با سابقه طولانی آن در انجام عملیات پهپادها در داخل سوریه و نقش رهبریکنندهاش در روند هماهنگ کردن عملیات تهاجمی رژیم اسد در جنوب دیرالزور همخوانی دارد. پرسش این است که اگر این دو اقدام آزمایشگرانه با هم مرتبطاند، ارتباطشان چگونه است؟
یک چیز روشن است: هر دو رویداد در زمانی اتفاق میافتد که اعتماد به نفس ایران به طور فزایندهای افزایش یافته است، چون تصور میرود که مداخلهاش در سوریه رژیم اسد را حفظ کرده، حضور ایالات متحده را به یک ناحیه کوچک در شمال شرق سوریه محدود ساخته، و اجازه تاسیس پایگاه برای اجرای عملیات علیه اسراییل را به دست آورده است. اکنون سپاه پاسداران میتواند به طور مستقیم در مورد اسراییل اطلاعات به دست آورده، به تقویت و تامین مجدد حزب الله لبنان از راه زمینی بپردازد و بلندیهای جولان را به طور بالقوه به یک جبهه فعال نظامی تبدیل کند.
به علاوه، هرچند در گذشته نیز پهپادهای سوریه و حزب الله بر فراز اسراییل پرواز میکردند، نخستین بار است که یک پهپاد ایرانی وارد حریم فضایی این کشور میشود. ظاهرا پهپاد مذکور از طریق شمال غرب اردن وارد فضای اسراییل گردیده تا احتمالا [اسراییل] را غافلگیر ساخته، در مورد مبدا پرواز خود ابهام و سردرگمی ایجاد نماید، واکنش اسراییل به این اتفاق را پیچیده سازد و ترتیبات دفاعی این کشور در آن سو را محک بزند. این واقعیت که پهپاد خیلی زود ساقط گردید، گواه آن است که احتمالا قبل از ورود به حریم هوایی اسراییل ردیابی شده بود و بسیاری از امکانات رادارگریزی پهپاد آمریکایی را که الگوی ساخت پهپاد ایرانی بوده، در خود نداشت (منظور پهپادRQ-170 است که در سال ۲۰۱۱ به دست ایران افتاد). بررسیهای فنی لاشه پهپاد احتمالا برخی پرسشها درباره ماموریت پهپاد و مسلح بودن یا نبودن آن را روشن خواهد ساخت. فارغ از این نکته، این اتفاق نشان داد که ایران اکنون اراده و توانایی استفاده از سوریه به عنوان پایگاهی برای عملیات در داخل اسراییل را دارد و این میتواند سرآغاز مرحله جدیدی از تنش بین این دو دشمن باشد.
پرسشهای بیپاسخ
هر دو برخورد اخیر پرسشهایی فوری در مورد حرکتهای بعدی ایران و نقش بالقوه روسیه مطرح میسازد:
هدف ایران از ماموریت پهپادش چه بود؟ اگر تهران به دنبال جمعآوری اطلاعات بود، میتوانست از پهپادهای کوچکتری استفاده کند که حزب الله پیشتر برای نفوذ به حریم هوایی اسراییل به کار گرفته است. در عوض از یک سیستم آزمایش نشده یعنی سیمرغ استفاده کرد. شاید ناکامی اسراییل در ساقط کردن پهپاد نفوذی حزب الله در جولای ۲۰۱۶ مقامات سپاه پاسداران را متقاعد ساخت که یک سیمرغ «مخفی» بهویژه با استفاده از عنصر غافلگیری میتواند بدون مانع به عملیات بپردازد. شاید هم انگیزه آنها از این کار کسب یک پیروزی تبلیغاتی پس از شکست در عملیات دیرالزور بود. به هر حال پهپاد مذکور در ارتفاعی پرواز میکرد که برای هر نوع ماموریت اکتشافی یا ضربتی بسیار پایین به حساب میآید.
آیا میل ایران به ریسکپذیری افزایش یافته است؟ حتا با فرض اعتقاد ایران به عدم شناسایی پهپادش، این عملیات کاملا مخاطرهآمیز و غیر معمول بود، بهخصوص اگر به استراتژی کارآمد سپاه برای استفاده از نیروهای نیابتی توجه شود. حملات ارتش اسراییل -که بنا به گزارشها موجب کشته شدن تعدادی از نیروهای ایرانی شد- چگونه بر ریسکپذیری ایران در آینده تاثیر خواهد گذاشت؟ و چرا حزب الله به نیابت از حامی خود واکنشی نشان نداد؟
در گذشته، معمولا ایران در برابر مواجهه شدید عقبنشینی کرده تا در زمان و مکان دیگر، برخی اوقات با ابزار متفاوت، حریف را به مبارزه طلبد. کشته شدن نیروهای ایرانی شاید سپاه پاسداران را وادارد که در فرصتی دیگر انتقام خونشان را بگیرد، اما حزب الله در حال حاضر احتمالا ترجیح میدهد که با توجه به در پیش بودن انتخابات از افزایش تنش در مرز لبنان اجتناب کند. به رغم انتقادات داخلی از فعالیتهای نظامی فرامرزی در جریان تظاهرات اخیر در ایران، به نظر نمیآید که سپاه پاسداران قصد کاهش مداخلات در خارج را داشته باشد.
حساب و کتاب مسکو چیست؟ کرملین احتمالا میداند که جنگجویان اجیر روسی در عملیات دیرالزور شرکت داشتند. با این حال، رییس ستاد نیروهای هوایی اسراییل گفت که مسکو دخالتی در ماجرای پهپاد نداشت و نیز به مقامات روسی در مورد عملیات تلافیجویانه اسراییل اطلاع داده شد. با این همه، شاید ایران چنین محاسبه یا سوء محاسبه کرده بود که حضور روسها در عملیات دیرالزور و یا در پایگاه تیاس مانع از واکنش واشنگتن و اسراییل خواهد شد.
توصیهها برای سیاستگذاری
از آنجا که ایران احتمالا بازهم آمریکا و اسراییل را در مورد خطوط قرمزشان در سوریه خواهد آزمود، دولت ترامپ باید رویکرد منسجمتری در پیش گیرد که شامل تدابیر زیر باشد:
- از اعتبار به دست آمده در عملیات دیرالزور استفاده کند و با انسجام و مداومت بیش از پیش خطوط قرمزش را کنترل کند. ایالات متحده باید در برابرکاربرد تسلیحات شیمیایی در آینده دست به حملات نظامی بزند. گسترش دامنه این حملات به عوامل ایرانی و یا جنگجویان غیر ایرانی تحت امرش که از نیروهای رژیم اسد حمایت میکنند قابل توجیه خواهد بود. به علاوه، حمله به اهداف ارزشمند ایرانی که دخالت مستقیمی نیز در چنین اقدامات تحریکآمیزی نداشته باشند محاسبات ایران را پیچیدهتر و پیشبینی حملات ایالات متحده را دشوارتر خواهد کرد.
- برای چالش غیرمستقیم نسبت به حضور ایالات متحده در مناطق تحت کنترل نیروهای دموکراتیک سوریه آماده شود. ممکن است ایران به عراق فشار آورد که خط تدارکاتی آمریکا بر رود دجله را ببندد. علاوه بر حمایت از نیروهای میانهرو در بغداد، واشنگتن باید مسیر جایگزینی برای تضمین بقای حضورش در سوریه از طریق خاک ترکیه نیز پیشبینی کند. برای این کار باید به آنکارا اطمینان بدهد که عناصر کرد در رهبری نیروهای دموکراتیک سوریه را مهار خواهد کرد و آنها را تحت فشار قرار خواهد داد تا با حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک.) قطع ارتباط کنند.
- از نیروهای مخالف در جنوب غرب استان درعا حمایت کند. سپاه پاسداران و همپیمانانش ممکن است به زودی منطقه نزدیک به مرز اردن را مورد توجه قرار دهند و تلاش کنند آن را به دو بخش تقسیم کنند. از این رو، ایالات متحده در این منطقه و سایر نقاط سوریه، باید به طور محدود برنامه آموزش و تجهیز گروههای شبه نظامی غیرسلفی را به عنوان بخشی از اقدامات گستردهتر در جهت زمینگیر کردن عوامل طرفدار رژیم و سلب تواناییشان در ایجاد مشکل برای نیروهای آمریکایی و یا کشورهای همسایه را در دستور کار خود قرار دهد.
- به متحدین خود اطمینان خاطر دهد. این به معنای حمایت فعال از واکنشهای اسراییل در برابر ایران و حزب الله در صورت به چالش کشیدن امنیت و حاکمیت ملی آن است و نیز کمک به اردن در محافظت از حریم هواییاش در برابر دستاندازیهای ایران.
- به طور علنی عواقب افزایش تنشها را خاطر نشان سازد. واشنگتن باید آشکارا تصریح کند که اگر نیروهای ایرانی و یا نیروهای نیابتی این کشور دامنه تنش و مناقشه با اسراییل را گستردهتر سازند، در نتیجه چنان ضعیف خواهند شد که حتی دستاورد هایی که به سختی در نبرد با نیروهای شورشی در سوریه به دست آوردهاند ممکن است به خطر افتد.
- به روسیه نشان دهد که ایالات متحده فعالانه از منافع خود در سوریه دفاع خواهد کرد. در عین حال، واشنگتن باید در تجدید تلاشهای دیپلماتیک برای مدیریت و حل منازعه سوریه و پرهیز از مواجهه خطرناک دو کشور با روسیه همکاری کند.
مایکل آیزنستات، پژوهشگر هموند برنامه کاهن (Kahn) و مدیر برنامه مطالعات نظامی و امنیتی در موسسه واشنگتن و نویسنده گزارش اخیر آن زیر نام «مقاومت منطقهای، عقبگرد هستهای: استراتژی جامع برای ایرانی در وضعیت آشفته» است.
مایکل نایتز پژوهشگر هموند برنامه لافر ( Lafer) در موسسه واشنگتن است.
[1] Tiyas
[2] SAM
[3] Tal al-Mane
[4] Dimas
[5] Tal Abu al-Thaalab
[6] Tabiyah Gazirah
[7] Wagner Group