- Policy Analysis
- مقالهها و دیدگاهها
موفقیت استراتژیک روسیه در سوریه و آینده سیاست خاورمیانهای مسکو
Also published in Lawfare
تایید ضمنی واشنگتن برای عادیسازی روابط با یک جنایتکار جنگی در سوریه، به جهان نشان داد که چه کسی در جنگ سوریه پیروز شده و، در نتیجه، چه منافعی میتواند از مقابله با سیاست آمریکا به دست آید.
شش سال بعد از مداخله روسیه در سوریه برای نجات بشار اسد از سقوط حتمی، مسکو به شکل گستردهای بر اوضاع مسلط است. پرزیدنت پوتین نه تنها در یک «باتلاق» شبیه افغانستان، علیرغم آنچه بسیاری از ناظران پیشبینی میکردند، گرفتار نشد که توانست بدون هزینههای فلجکننده به اهداف کلیدی خود دست یابد. این اهداف چه بود، مسکو چه منفعتی کسب کرد، و معنای آن برای بحرانهای آینده در منطقه چیست؟
مداخله در سوریه انگیزههای زیادی داشت، ولی بنیان آن عقب زدن نظم بینالمللی لیبرال به رهبری آمریکا بود. پوتین نمیتوانست اجازه دهد که آمریکا یک رژیم دیکتاتوری دیگر را سرنگون کند چون، بر اساس منطق او، این اقدام میتواند مقدمهای برای تلاشهای آینده برای سرنگونی خود او باشد. پوتین مطمئن است که آمریکا از اعتراضات مردمی در کشورهای پساشوروی، خاورمیانه و خود روسیه حمایت سیاسی و مادی به عمل آورده است. رسانههای تحت کنترل دولت روسیه، بهار عربی ــاز جمله قیام علیه اسد در سوریهــ را سازماندهیشده آمریکا یا مورد حمایت آمریکا توصیف میکردند و روایتی را دنبال میکردند که بر اساس آن، «دخالت خارجی» یا حمایت اعلامشدهٔ آمریکا از آرمانهای دموکراتیک کنشگران سیاسی به ایجاد هرجومرج، سرکوب و تروریسم کمک کرده است. و برای همین وقتی اسد در سپتامبر ۲۰۱۳ حمله شیمیایی بزرگی را در غوطه انجام داد، پوتین مطمئن بود که آمریکا و شرکایش برای حذف اسد مداخله خواهند کرد. پرزیدنت اوباما سال پیش از آن به خبرنگاران گفته بود که استفاده اسد از سلاح شیمیایی یعنی عبور از «خط قرمز»، و بعد از حمله به غوطه دولت فرانسه هم آماده اقدام نظامی بود. پوتین در مصاحبهای با آسوشیتد پرس و کانال ۱ تلویزیون دولتی روسیه، به آمریکا علیه اقدام نظامی در سوریه هشدار داد و به آنها گفت که «ما نقشههای خودمان را داریم».
پوتین به گفتارهای استقلال سیاسی بدبین است و روشن و علنی طرز فکرش را درباره جایگاه واقعی قدرت در نظام بینالملل بیان کرده است. در ژوئن ۲۰۱۷ در مجمع بینالمللی اقتصادی سن پترزبورگ، در بحثی که طی آن تلویحا اشاره کرد اروپا تابع آمریکاست، گفت: «در دنیا کشورهای زیادی نیستند که از امتیاز استقلال واقعی برخوردارند.» در نگاه او روسیه جزو معدود کشورهایی است که از استقلال واقعی برخوردار است و دفاع از این استقلال ــبه هر نحو که صلاح بداندــ برایش اولویت دارد. اظهارات پوتین حاکی از ناسازگاری دیدگاه غرب و کرملین درباره «نظم مبتنی بر مقررات» است.
مسکو در مورد سوریه، بیش از هر جای دیگری، علیه یکجانبهگرایی مفروض آمریکا موضع گرفت. در نهایت روسیه به صورت ابرقدرتی که هست وارد عمل شد. و هرچند سالها مقامات روسی مرتب میگفتند که به تشکیل دولتی «مشروع» در دمشق متعهدند ــتلویحا یعنی دولتی که ممکن است اسد در آن نباشدــ در عمل هرگز هیچ جایگزینی برای او نمیدیدند.
عامل کلیدی موفقیت عملیات روسیه اهداف محدود آن بود که بر اجتناب از سناریویی مثل حضور طولانیمدت شوروی در افغانستان تمرکز داشت. عملیات نظامی مسکو عمدتا شامل حمایت هوایی بود ولی همینطور شامل یک واحد دریایی و شمار کوچکی از نیروهای ویژه زمینی میشد؛ محدود بودن این عملیات آن را به لحاظ مالی مقرون به صرفه کرد. مسکو کارهای دشوار را به بازیگران دیگر، عمدتا ایران و نیروهای نیابتی مورد حمایت ایران، محول کرد. این رویکرد مستلزم کار با همه بازیگران اصلی در منطقه بود، از جمله آنهایی که در صحنه سوریه با هم در جنگ بودند ــکه این روسیه را در جایگاه میانجی قرار داد و نفوذ مسکو را تقویت کرد.
مداخله روسیه نه فقط از لحاظ مالی که از لحاظ جانی هم کمهزینه بود. تنها واقعهٔ پرتلفات اعلامشده، زد و خوردی کوتاه با جزئیات ناروشن در فوریه ۲۰۱۸ بود؛ وقتی که چند صد تن از نیروهای حامی اسد، از جمله تعدادی از اعضای گروه شبهنظامی بدنام روسی، یعنی گروه واگنر، توافق پرهیز از درگیری سال ۲۰۱۵ بین آمریکا و روسیه را نقض کردند. نیروهای آمریکایی هنگام دفاع از خود تعدادی از پیمانکاران روسی را کشتند ــهنوز معلوم نیست که دقیقا چه تعداد، ولی اجماع عمومی این است که چند صد نفر کشته یا زخمی شدند. ولی پیمانکاران واگنر به انتخاب خودشان به سوریه رفتند و برای این کار پول گرفتند؛ آنها نیروی نظامی رسمی نبودند، و این ماجرا واکنش منفی بزرگ یا ادامهداری را در داخل روسیه ایجاد نکرد.
مداخله روسیه یک موفقیت استراتژیک کمهزینه بود. مسکو کنترل حریم هوایی غرب و مرکز سوریه را در دست گرفت و توافقی حاصل کرد که حضور نظامی دائمی در مدیترانه شرقی را برای دستکم ۴۹ سال آینده به دست آورد، و آرزویی بلندمدت را محقق ساخت که تزارهای روس و رهبران شوروی نتوانستند به آن برسند. از زمان جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷، مسکو تاسیسات طرطوس را در سوریه در اختیار داشت، ولی مداخله نظامی در سوریه به مسکو فرصتی برای مدرنسازی و توسعه طرطوس و تاسیس یک پایگاه هوایی جدید در حمیمیم داد. روسیه قبلا هرگز موقعیتی نظامی با این عمق و گستردگی در مدیترانه شرقی نداشت و حالا تضمینهای بلندمدتی برای حفظ این حضور به دست آورده است.
مسکو برای جلوگیری از قدرتنمایی غرب در جبهه جنوبی ناتو و تقویت فرصتهای گردآوری اطلاعات تجسسی علیه آمریکا و شرکایش به نفع منافع روسیه، این جای پا را حیاتی میداند. موضع مستحکم روسیه در سوریه همینطور حضورش را در دریای سیاه تقویت میکند؛ درواقع کریمه نقش مهمی در برنامههای مسکو در سوریه داشت. ناوگان نیروی دریای روسیه در دریای سیاه در سواستوپول، نقشی کلیدی در الحاق کریمه به روسیه داشت، و از مداخله روسیه در سوریه از ابتدا پشتیبانی کرد. موضع نظامی مستحکمتر روسیه در مدیترانه شرقی، امکان قدرتنمایی روسیه در دریای سیاه را تقویت میکند و، همچنین، فرصتهای تجاری ایجاد میکند؛ تقریبا از سال ۲۰۱۷، فعالیتها بین کریمه و سوریه افزایش یافت، و شامل سفر یک هیئت بازرگانی سوری به کریمه بود. موقعیت روسیه در سوریه همینطور عملیاتهای روسیه در لیبی را تسهیل کرده است، و کرملین در نقاط جنوبیتر در آفریقا و دریای سرخ فرصتهای دیگری را میبیند. روسیه دسترسی خود به یک بندر آب گرم در مدیترانه را تضمین کرده و حالا دنبال بهرهبرداری از آن است.
طی این سالها دهها هزار پرسنل نظامی روسیه به نوبت در سوریه حضور داشتهاند و تمرینات و تجربه گرانبهایی کسب کردهاند که عملکرد نظامی روسیه را در خارج مرزهایش ارتقا خواهد داد. این مداخله همینطور کارآمدی تسلیحات روسی را نشان داد و فروش تسلیحات روسیه را تقویت کرد. بعد از مداخلات در گرجستان در سال ۲۰۰۸ و کریمه در سال ۲۰۱۴، سوریه سومین فرصت تمرین نظامی روسیه در شرایط جنگی برای آزمایش و ارتقا و نمایشِ قدرت نظامی بعد از یک سری اصلاحات نظامی اخیر بود. علاوه بر این، مداخله در سوریه راهنمایی برای تصمیمات دفاعی آینده روسیه خواهد بود. والری گراسیموف، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح روسیه، اوایل سال ۲۰۱۹ گفت درسهای آموختهشده در سوریه برای دفاع و گسترش «منافع ملی» روسیه در خارج از مرزهای روسیه استفاده خواهد شد. به عقیده گراسیموف، مداخله در سوریه فایدهٔ استفاده از تشکیلات (یا گروههای) نظامی خودکفا و پرتحرک را نشان داد که احتمالا در ماموریتهای آینده نقش مهمتری خواهند یافت. به اعتقاد گراسیموف، موفقیت این رویکرد به «کسب و حفظ برتری اطلاعاتی، آمادگی پیشدستانهٔ فرماندهی-و-کنترل و سامانههای حمایتی جامع و استقرار مخفیانه گروههای [نظامی] ضروری» بستگی دارد.
در طول جنگ در سوریه، معلوم شد رقابت روسیه با غرب یکجانبه است. مفسران طی سالها پوتین را بهصورت قماربازی بیپروا ترسیم میکردند، ولی او دست رقیبش را خوب خواند ــغرب تلاش قاطعانهای برای مقابله نکرد. در واقع پوتین هیچوقت بابت حمایت از اسد بهایی جدی نپرداخت و، در واقع، مقامات غربی کماکان مسکو را بخشی از راهحل سیاسی میدیدند ــو این دیدگاهی بود که مسکو ترویج میکرد. پوتین فهمید که غرب ریسکگریز است و میل اندکی به مشارکت در سوریه دارد. شاید روشنترین نمونهٔ محاسبات آمریکا، تصمیم دولت اوباما به پذیرش توافق خروج سلاحهای شیمیایی سوریه با میانجیگری روسیه به جای اِعمال خط قرمز سال ۲۰۱۳ بود. مسکو نقش ضامن را در تعدادی از آتشبسها در سوریه به عهده گرفت، که البته همه آنها در نهایت نقض شدند. ولی نقش میانجیگری مسکو به قوت خود باقی مانده است.
حقیقت امر این است که مسکو با مداخله در سوریه، تا حدی احترام ناگزیر شرکا و رقبای آمریکا را برخلاف میل خودشان کسب کرد. مقامات غربی حرف زیاد میزدند ــدرباره ارزشها، آزادی، کرامت انسانی، عدم مشروعیت رژیم اسد و نیاز به تغییر رژیم. ولی وقتی کار به جای سخت میکشید، ترجیح میدادند دخالت نکنند. پوتین کم حرف میزد ولی به آنچه گفت عمل کرد؛ اسد را حفظ کرد.
اشتها با خوردن بیشتر میشود، و موفقیت در سوریه هم اعتمادبهنفس مسکو را زیادتر میکند. خاورمیانه به نوبه خود حالا سیاست منطقهای روسیه را واقعیتی میبیند که باید با آن کنار بیاید؛ حال آنکه تعهد آمریکا به منطقه در دو دهه گذشته نامتوازن بوده است. در سالهای اخیر، ترکیه، مصر، امارات متحده عربی، عربستان سعودی و دیگران روابط نظامی خود را با روسیه گسترش دادهاند، و افزایش خرید تجهیزات و سامانههای نظامی روسی، نفوذ مسکو را بیشتر خواهد کرد. مسکو به سهم خود بر قدرت نرم و دیگر ابزارهای نفوذ تمرکز کرده است ــمثل معاملات سلاح، تجارت، دیپلماسی و تهیه راکتورهای هستهای. همانطور که جیمز شر نوشته، در ذهنیتِ چکیست که راهنمای کرملین است، عملگراییِ دیپلماتیک یعنی محاسبهٔ سرد و کلبیمسلک منافع ملی و رویکرد منفعتطلبانه نسبت به اهداف و وسائل. مسکو کماکان مصمم است به ایجاد روابطی عملگرا در منطقه که قدرت روسیه را در برابر شرکای دیگر تقویت کند تا حفظ امتیازات مسکو تضمین شود.
با نگاه به آینده نزدیک، روسیه سعی خواهد کرد که حضور خود را در سوریه و جاهای دیگر منطقه حفظ و تقویت کند، ولی نسبت به حضور گسترده محتاط خواهد بود و کماکان استراتژی استفاده از منابع محدود را پی خواهد گرفت.
سوریه تقریبا به جنگی منجمد تبدیل شده و روسیه است که میتواند به جای حلوفصل این منازعه آن را مدیریت کند ــمثل بقیه منازعات در کشورهای پساشوروی. به رغم توجیه رسمی روسیه مبنی بر اینکه برای جنگ با تروریسم در سوریه مداخله کرده، مسکو هرگز داعش و جبههالنصره را به شکل مداوم هدف نگرفت. بلکه غیرمستقیم آنها را تقویت کرد، چرا که حملات هوایی بیرحمانه و بیاعتنا به تلفات غیرنظامی در کنار حفظ رژیم اسد، میانهروها را به افراطگرایی سوق داد. مسکو به جای یک عملیات ضدتروریستی واقعی، عملیات را ضدشورشیان هدایت کرد تا اسد را نجات دهد. از آنجا که اسد (اغلب با حمایت روسیه) مسئول بیشتر تلفات غیرنظامی در سوریه بود، تا وقتی او در قدرت است، علت اصلی پیوستن به تروریسم، خصوصا در ادلب، بر جا خواهد بود.
سناریوی جنگ منجمد شاید برای مسکو ایدهال نباشد، ولی سناریویی است که میتواند تا مدتها با آن کنار بیاید ــخصوصا به این دلیل که توجیهی برای حضور مستمر روسیه خواهد بود. در غرب، سیاستگذاران همیشه دنبال راهحل میگردند و برای یک موقعیت حلوفصلنشده، منافع اندکی قائل اند. ولی مسکو الزاما اینگونه به شرایط نگاه نمیکند. حضور روسیه در سوریه تا آن اندازه محدود است که بتواند از منافع خود در این کشور با هزینه کم به مدت طولانی محافظت کند. فقط چند هزار پرسنل نظامی روسیه، که عمدتا نیروهای ویژه هستند، در هر نوبت به سوریه اعزام میشوند. روسیه و ترکیه در شمالشرق سوریه عملیات گشت مشترک اجرا میکنند، و اخیرا پروژهای برای مرمت بنای طاق نصرت در شهر باستانی پالمیرا در سوریه مرکزی آغاز کردهاند، ولی مواضع روسیه عمدتا در غرب سوریه واقع شده است. روسیه در پایگاه دریایی طرطوس و پایگاه هوایی حمیمیم حضور دارد که نیروهای روسی اخیرا باند فرودگاه آن را بزرگتر کردهاند و بمبافکنهای با توان حمل کلاهک هستهای در آنجا مستقر شد. مواضع روسیه همچنین معمولا نزدیک به مواضع مورد حمایت ایران، و به طور کلی بسیار دور از مناطق تحت کنترل گروههای پراکنده داعش، قرار دارد. شاید مهمتر از همه اینکه آمریکا کماکان کاهش علاقهاش به سوریه را نشان میدهد، پس روسیه با رقابتی واقعی که هزینه حضورش در این کشور را بالا ببرد مواجه نخواهد بود.
البته مسکو باز هم ممکن است با مشکلاتی روبهرو شود. مثلا در اثر حمله پهپادی به حمیمیم در ژانویه ۲۰۱۸، دو نظامی روسی کشته شدند، و سناریوی جنگ منجمد ممکن است از سوی داعش مورد بهرهبرداری قرار گیرد؛ ولی اینگونه موارد هزینههای فلجکننده برای کشور روسیه نیستند. برعکس، مشکلات کوچک میتواند برای تقویت گزینشی و هدفمند مواضع روسیه توجیهاتی فراهم کند ــجنگ منجمد هم معمولا اینگونه خود را دوام میبخشد و حضوری مداوم را برای تامین منافع روسیه توجیه میکند. در گذشته، اینگونه حملاتْ روسیه را وادار کرده است تا تجهیزات پیشرفته را در سوریه مستقر کند؛ مثل سامانه پدافند هوایی اس-۴۰۰ که در نهایت برای تقویت توانمندی ضد-دسترسی سوریه و بازدارندگی غرب استفاده شد.
سالها یکی از اهداف اصلی کرملین این بوده که ثابت کند بدون روسیه هیچ یک از بحرانهای عمده قابل حل نخواهد بود. در بحرانهای آینده خاورمیانه احتمالا روسیه به نوعی دخیل خواهد بود، ولی مثل مورد سوریه، حضور مسکو احتمالا موضع برتری به روسیه خواهد داد نه اینکه باعث شود روسیه مسئولیتهای یک رهبر واقعی را به عهده بگیرد. این باب میل مسکو است ولی حالا که توجه آمریکا به رقابت قدرتهای بزرگ با چین و روسیه معطوف شده، امنیت منطقهای را تقویت نخواهد کرد یا موضع آمریکا در خاورمیانه و دیگر بخشهای جهان را بهتر نمیکند. رقیبان و متحدان آمریکا در همه جای دنیا شاهد بودهاند که چطور آمریکا با جنگ سوریه برخورد کرده و درسهایی را درباره رفتار احتمالی آمریکا در جاهای دیگر آموختهاند. تایید ضمنی عادیسازی روابط با اسد ــدیکتاتوری که به جنایات جنگی متهم استــ به ناظران نشان میدهد که اساسا روسیه (و ایران) در جنگ سوریه پیروز شدهاند. و آنها ممکن است نتیجهگیری کنند که منافع مقابله با آمریکا، در بلندمدت، از هزینههای آن بیشتر است.
آنا بورشچفسکایا، هموند ارشد انستیتو واشنگتن و نویسنده کتاب جدید «جنگ پوتین در سوریه: سیاست خارجی روسیه و هزینه غیبت آمریکا» است. این مقاله ابتدا در وبسایت لافر منتشر شده است.