- Policy Analysis
- مقالهها و دیدگاهها
روسیه و ترکیه در ناگورنو-قرهباغ: دستورالعملی برای بیثباتی درازمدت
نه مسکو به صلح واقعی علاقه دارد و نه آنکارا؛ آنها از منطقه مورد مناقشه برای اهداف خودشان استفاده میکنند و روسیه کماکان تنها بازیگری است که میتواند با تمام طرفها گفتوگو کند.
جنگ مرگبار بین نیروهای ارمنی و آذربایجانی بر سر ناحیه محصورشده ناگورنو-قرهباغ بیش از یک ماه به طور بیوقفه به طول انجامید. این بهاصطلاح «جنگ منجمد» در حاشیه روسیه هرگز واقعاً منجمد نبوده است. طی حدود سه دهه اخیر، نارضایتیهای حلنشده دو طرف وخیمتر شده است و، هر از گاهی، کشمکشهای کوچکتری هم رخ داده است. اما اینبار، آتش جنگ در بزرگترین و مرگبارترین حالت شعلهور شد و حتی به کشور همسایه، ایران، هم سرایت کرد. حمایت رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، از آذربایجان نقشی تعیینکننده در تشدید درگیری و تغییر نتیجه به نفع آذربایجان داشت. مداخله ترکیه سؤالاتی را درباره نقش و انتظارات مسکو و رابطه کلیتر روسیه-ترکیه پیش میکشد.
پیش از هر چیز، ضرورت دارد علت اهمیت مناقشه قرهباغ برای مسکو را بفهمیم. اولاً قرهباغ، آنچه را مسکو نفوذ «ممتاز» خود در فضای پسا-شوروی میداند، حفظ میکند؛ نفوذی که فضا را بیثبات نگه میدارد و از پیوستن کشورها به غرب جلوگیری میکند. ثانیاً، در فشارِ بیشترِ مسکو برای کسب نفوذ سرجمعصفر، قرهباغ نقش اهرم فشار را دارد برای واداشتن غرب به مذاکره. سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، تلویحاً به این موضوع اشاره کرده، ازجمله در سپتامبر ۲۰۱۷. او گفته بود اگر غرب با چارچوب امنیتی پیشنهادی مسکو در اروپا موافقت کرده بود، «بسیاری از مناقشات باقیمانده در اروپا مدتها پیش حلوفصل شده بود... [و] بحران اوکراین اصلاً وجود نمیداشت». اشاره او به پیشنهاد مسکو در ژوئن ۲۰۰۸ بود؛ پیشنهادی برای توافق اروپایی جدیدی که، مطابق نظر کارشناسان آن زمان، منجر به تضعیف «ناتو» و «سازمان امنیت و همکاری اروپا» میشد. به عنوان نمونهای دیگر، سرگئی گلازیف، مشاور رئیسجمهور ولادیمیر پوتین، در اواخر سال ۲۰۱۷ گفت: «اگر طالب صلح در قفقازیم، باید تمام قفقاز را در اتحادیه اقتصادی اوراسیا ادغام کنیم.»
مسلماً، چنانکه تحلیلگران دیگر نیز اشاره کردهاند، از بین تمام جنگهای منجمد در فضای پسا-شوروی، نفوذ مسکو در جنوب قفقاز کمتر از همهجاست، زیرا بازیگران محلی در این منطقه استقلال بیشتری دارند. اما این موضوع چندان اهمیت ندارد، زیرا مسکو، بر خلاف ترکیه، همینجا میتواند با تمام طرفها گفتوگو کند. قطعاً پیوندهای روسیه با ارمنستان همواره عمیقتر از پیوندهایش با آذربایجان بوده است. همچنین ارمنستان منزویترین و وابستهترین کشور به روسیه، ضامن امنیتیاش، باقی مانده است (و البته، در مقیاسی کوچکتر، وابسته به رابطهای کلی و خوب با ایران). با این حال، مسکو از قدیم هم برای ارمنستان و هم آذربایجان سلاح تأمین کرده است. ضمناً روسیه بزرگترین شریک تجاری آذربایجان در «سازمان کشورهای مستقل مشترکالمنافع» (موسوم بهCIS ) و ناحیه خزر، و سومین شریک تجاری بینالمللی آن بعد از ایتالیا و ترکیه است. مقامات روسیه به روی خودشان نمیآورند، اما آذربایجان، با منابع انرژی وسیع و سیاست خارجی متنوعتر خود، غنیمت بزرگتری برای مسکو است. ضمناً، مسکو در اثر انقلاب مخملی بر ضدفساد، که در سال ۲۰۱۸ به شکل مسالمتآمیز در ارمنستان به وقوع پیوست، به طرز ناخوشایندی غافلگیر شد و بلافاصله بعد از آن خود را به آذربایجان نزدیکتر کرد؛ هرچند پیوندهای عمیق خود با ارمنستان را نگسست. در حال حاضر، واکنش کُندِ مسکو شاید تاحدی ناشی از میل به تنبیه نیکول پاشینیان، نخستوزیر ارمنستان، باشد که آن انقلاب مخملی را رهبری کرد.
پس گویاست که در بحران جاری، پوتین سعی کرده با دقت بر روابط خوب روسیه با هردو طرف صحه بگذارد. او در ۷ اکتبر، طی مصاحبهای با تلویزیون تحت حمایت روسیه، این وضعیت را یک تراژدی توصیف کرد و گفت که دو میلیون آذربایجانی و بیش از دو میلیون ارمنی در روسیه زندگی میکنند که اغلب پیوندهای خانوادگی و دوستانه دارند. در جریان نشست سالانه مجمع والدای در ۲۲ اکتبر، او در پاسخ به مجموعهای از سؤالات فئودور لوکیانوف، روزنامهنویس برجسته هوادار کرملین، گفت: «بگذار از اول شروع کنیم، از ناگورنو-قرهباغ و طرفی که باید از او حمایت کنیم. شما گفتید که روسیه همیشه پیوندهای ویژهای با ارمنستان داشته است. ولی ما همیشه پیوندهای ویژهای با آذربایجان داشتهایم.»
مسئله بزرگتر این است که آتش جنگ مرگبار کنونی احتمالاً غافلگیری ناخوشایند دیگری برای مسکو است، زیرا خواهان فرونشاندنش است، نه گر گرفتن آن. بیش از هر چیزی، دخالت ترکیه موضع مسکو را بغرنج میکند. آخرین بار که تنشی عمده بین ارمنستان و آذربایجان در ۲۰۱۶ بالا گرفت، مسکو نقشی تعیینکنندهتر بازی کرد: با توجه به بیعلاقگی آمریکا، سررشته امور را به دست گرفت و میانجی گفتوگوهای صلح شد و آتشبس را رقم زد، و درعینحال ایران، برای اولینبار، موفق شد خود را با روسیه و آذربایجان در مثلثی دیپلماتیک قرار دهد.
این بار اما دو آتشبس به میانجیگری روسیه شکست خورد. مسکو آشکارا بیعلاقگی خود به مداخله نظامی روسیه را نشان داد ــدستکم مداخله آشکار برای کمک به ارمنستان. ارمنستان عضوی از «سازمان پیمان امنیت جمعی» (موسوم به (CSTO است: ائتلافی نظامی با روسیه و جماهیر آسیای میانه. به گفته دیمیتری پسکوف، مشاور رسانهای پوتین، قوانین سازمان پیمان امنیت جمعی، روسیه را ملزم میکند که اگر جنگ به خاک ارمنستان کشیده شود، مداخله نظامی کند ــاما این درباره ناگورنو-قرهباغ صدق نمیکند. پس مسکو رسماً به حربهای قانونی متوسل شده است ــدر واقعیت مسکو هر وقت به نفعش بوده، از مداخله در مناقشاتِ دیگر ابایی نداشته است. پوتین، به احتمال زیاد، فقط نمیخواهد با ترکیه درگیر شود.
البته این بدان معنا نیست که مسکو منفعل است. برای مسکو راحتتر و ارزانتر این است که در مناطق دیگر بر ترکیه فشار آورَد. به این ترتیب، جای تعجب نداشت که مسکو آتشبس دیگری را در سوریه نقض کند: حملات هوایی روسیه در منطقه ادلب در مرز ترکیه، که تحت کنترل شورشیان است، دهها جنگجوی مورد حمایت ترکیه را به کشتن داد. ترکیه در داخل، بهخصوص نسبت به هجوم پناهندگان، از سوریه آسیبپذیر است و این نقطه فشاری برای پوتین است که کلاً امتیازهای بیشتری نسبت به اردوغان در اختیار دارد.
اردوغان هم، به سهم خود، علاقهای به درگیری مستقیم با روسیه ندارد. درواقع، در بحبوحه جنگ در جنوب قفقاز، او انتخاب چندانی نداشت جز آنکه سامانه اس-۴۰۰ روسیه را آزمایش کند ــسامانهای که قبلاً خریداری شده و باعث اختلافات جدی ترکیه با اعضای ناتو شده بود. پس یکی از عواقب جنگ جاری بر سر ناحیه ناگورنو-قرهباغ این است که رقابت روسیه-ترکیه متوازن شده تا در مناطق دیگر تشدید شود؛ ازجمله، نهفقط در سوریه که همچنین در لیبی، از طریق جنگ نیابتی. حمایت فعلی ترکیه از آذربایجان احتمالاً به اردوغان کمک میکند تا ــبا مایه گذاشتن در صحنه عمل برای کمک به متحدش و قراردادن روسیه در موقعیتی بغرنجتر از آنچه قبلاً داشتــ امتیازات داخلی و درجهای از اعتبار منطقهای کسب کند. ضمناً، این تا حدی باعث میشود روسیه در حکم دوستی بیوفا در منطقه شناخته شود، گرچه مسکو هرگز از این صحنه غایب نبوده است. اخیراً، گزارشهای تأییدنشده حاکی از این بوده که مسکو پایگاه نظامی کوچکی در مرز ارمنستان دایر کرده تا به این کشور کمک کند.
مسئله این است که درحال حاضر نهتنها روسیه، که تمام قدرتهای بزرگ سردرگم اند؛ چون فقط آتشبس حاصل از میانجیگری روسیه نبود که شکست خورد. گرفتاریِ بزرگتر این است که تنها سازوکار دیپلماتیک موجود برای حل مناقشه قرهباغ، یعنی گروه مینسک، با ریاست مشترک آمریکا، روسیه و فرانسه دیگر منسوخ شده است. سالها روسیه سررشته امور را در این فرآیند به دست داشت، اما حالا مسکو دنبال راهحلی واقعی برای این مناقشه نیست. در رویکرد روسیه، که دیپلماسی «سرجمعصفر» است، بنا به تعریف، هر آنچه باعث افزایش نفوذ روسیه شود، منجر به کاهش نفوذ ارمنستان میشود.
اگر در روزهای آتی، آذربایجان مناطق راهبردی، مثل کریدورهای حملونقل، را تصرف کند، توازن قدرت در مذاکرات آینده بین دو طرف را به شکلی بنیادین تغییر خواهد داد. اما نه مسکو به صلح واقعی علاقه دارد نه آنکارا؛ بلکه هریک از این ناحیه برای اهداف خودشان استفاده میکنند و نهایتاً مسکو تنها بازیگری خواهد بود که میتواند با همه طرفها مذاکره کند. اخیراً اردوغان گفت که باور دارد او و پوتین میتوانند معضل موجود را حل کنند. اما در واقعیت، نتیجه خصومتهای کنونی هرچه باشد، این دو رهبر به ارمنستان و آذربایجان برای دوری از غرب فشار میآورند؛ این دستورالعملی است برای بیثباتی درازمدت. در همین حال، رقابت کلیتر روسیه-ترکیه کماکان فراتر از منطقه جنوب قفقاز بروز خواهد کرد.
*آنا بورشچفسکایا هموند ارشد انستیتو واشنگتن است. این مقاله اولینبار در وبسایت انستیتو خاورمیانه منتشر شد.