- Policy Analysis
- دیدبان سیاستگذاری 3698
رزمایش سرو کوهی: پیامدها برای نوآوری، آزمون، و سیاستگذاری آمریکا در قبال ایران
رزمایش نظامی بزرگ و ترکیبی هفته گذشته با هدف اطمینانبخشی به دوستان و بازدارندگی دشمنان انجام شد، اما هر دو هدف در نهایت به ترمیم سیاست معیوب در قبال ایران بستگی خواهد داشت.
در ۲۶-۲۳ ژانویه، آمریکا و اسرائیل رزمایشی دوجانبه برگزار کردند که بزرگترین رزمایش مشترک آنها تا کنون است: ۷۹۰۰ پرسنل (۶۴۰۰ آمریکایی و ۱۵۰۰ اسرائیلی)، ۱۴۲ فروند هواپیمای جنگی (۱۰۰ فروند آمریکایی، ۴۲ فروند اسرائیلی)، دوازده فروند ناو جنگی (ناوگروه هواپیمابر جورج اچ. دبلیو بوش و شش شناور اسرائیلی از جمله یک زیردریایی) در این رزمایش شرکت داشتند تا فعالیتهایی را در تمام قلمروها (دریا، هوا، زمین، فضا، و سایبری) تمرین کنند. اهداف اصلی این رزمایش ــموسوم به «سرو کوهی»ــ عبارت بود از افزایش توانایی عملیاتی مشترک، نمایش توانایی آمریکا برای اعزام سریع نیروها به منطقه همزمان با حفظ تعهدات در جاهای دیگر، اطمینانبخشی به متحدان، بازدارندگی دشمنان (بهویژه ایران)، و هموار کردن راه برای انجام رزمایشهای بزرگ و پیچیده بیشتر با اسرائیل و دیگر شرکای منطقهای.
چه بود، و چه نبود؟
بهرغم گزارشها مبنی بر اینکه این رزمایش حملات به تاسیسات هستهای ایران را شبیهسازی کرد، مقامات آمریکایی آن را تکذیب کردند، و هیچ دلیلی برای تردید در این تکذیبها نیست. بمبافکنهای ب-۵۲ که در این تمرین شرکت داشتند هواپیمای چنین ماموریتی نیستند، چون توانایی نفوذ به پدافندهای هوایی توانمند را ندارند و نمیتوانند تنها مهمات سنگرشکن آمریکایی متعارف را (موسوم به GBU-57A/B رخنهگر بزرگ زرادخانه، یا اصطلاحا MOP) که قادر به تخریب تاسیسات هستهای عمیق و مستحکم در فُردو یا جاهای دیگر است، حمل و پرتاب کنند.
با وجود این، بسیاری از ماموریتهای تمرینی در «سرو کوهی» نقش محوری در یک درگیری بزرگ بین اسرائیل، ایران و نیروهای نیابتیاش خواهد داشت. این میتواند تصمیمگیرندگان ایرانی را به این نتیجه برساند که در صورت بروز چنین درگیریای، آنها همچنین ممکن است با نیروهای آمریکایی روبهرو شوند ــکه سناریویی کابوسآور برای آنهاست.
مقامات آمریکایی خاطرنشان کردهاند که «سرو کوهی» نهادینه خواهد شد و گسترش خواهد یافت. واشنگتن قصد دارد دیگر کشورهای منطقه را به مشارکت در رزمایشهای بزرگ و پیچیده مشابه تشویق کند و برای جلب آنها بر «ترسِ جاماندن» تکیه خواهد کرد. امید میرود این کار ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا (سنتکام) را قادر سازد تا معماری امنیت منطقهای نوظهوری را که در حال ساختش بوده تکمیل کند ــاز جمله دفاع موشکی/هوایی نوظهور و مولفههای پایش دریایی.
رزمایشهای آینده شامل بمبافکن ب-۲ خواهد بود که پیام بازدارندگی روشنی را ارسال خواهد کرد، چون توانایی رخنه به سامانههای پدافند هوایی مدرن و پرتاب رخنهگرهای ام.او.پی را دارد. علاوه بر این، ب-۲ این پیام را بدون نیاز به هیاهو ارسال خواهد کرد (تهران به طور کلی بیشتر تحت تاثیر هوشمندی قرار میگیرد تا خودنمایی). اگر واشنگتن واقعا جدی است و نمیخواهد اجازه دهد ایران به سلاحهای هستهای دست پیدا کند (پایین را ببینید)، در آن صورت ب-۲ باید بخشی از رزمایشهای آتی در خاورمیانه باشد، همانگونه که به طور مرتب در رزمایشهای حوزه اروپا و مناطق هند-و-آرام شرکت میکند.
رزمایش موفق، سیاست معیوب
بدون تغییراتی در سیاست معیوب واشنگتن در قبال ایران، هیچ مجموعهای از رزمایشهای نظامی ــهرقدر هم تاثیرگذارــ موجب اطمینان خاطر دوستان و بازدارندگی دشمنان نخواهد شد. رسیدن به این اهداف مستلزم موارد زیر است:
پیامرسانی منسجم. دولت بایدن پیامهای ضدونقیضی راجع به برنامه هستهای ایران ارسال کرده است. در ژوئن ۲۰۲۱، پرزیدنت بایدن قول داد که «ایران در دوره ریاستجمهوری من هرگز به سلاح هستهای دست نخواهد یافت». در جولای ۲۰۲۲، بر اساس «بیانیه مشترک شراکت استراتژیک آمریکا و اسرائیل، واشنگتن متعهد شد که «هرگز اجازه دستیابی به سلاحهای هستهای را به ایران ندهد». بایدن دو روز بعد در نشست شورای خلیج فارس+۳ در جده، و دوباره در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل در سپتامبر، این تعهد را تکرار کرد.
اما در ۲۲ نوامبر، جان کربی هماهنگکننده ارتباطات استراتژیک شورای امنیت ملی گفت که آمریکا «اجازه نمیدهد ایران به توانمندی ]تولید[ سلاحهای هستهای دست یابد» ــو این جملهبندی را دستکم در دو مورد دیگر تکرار کرد (۲۰ ژانویه و ۲۷ ژانویه). و در گزارش ۱۹ ژانویه از سفر اخیر جیک سالیوان مشاور امنیت ملی به اسرائیل، آدرین واتسون سخنگوی شورای امنیت ملی بر «تعهد آمریکا به اطمینان از اینکه ایران هرگز به سلاح هستهای دست پیدا نکند» تاکید کرد ــکه سومین مورد از تحریف زبانی این تعهد بود.
به طور کلی، وقتی پای سیاستگذاری در میان باشد، اظهارات رئیسجمهوری حرف آخر را میزند؛ اما این جملهبندیهای جدیدتر از طرف زیردستان تردیدهایی ایجاد میکند: آیا سیاست آمریکا عوض شده است؟ چون اجازهٔ داشتنِ «سلاح هستهای» ندادن به ایران خیلی فرق دارد با اجازهٔ داشتنِ «توانمندی سلاح هستهای» ندادن به ایران. این نامنسجم بودن ممکن است تاییدی باشد بر باور بسیاری از متحدان و شرکا به اینکه آمریکا سیاست حسابشدهای ندارد، و نشان از آشفتگیای دارد که ممکن است تهران را تشویق کند به اینکه واشنگتن را از طریق تشدید فعالیتهای هستهای خود بیشتر محک بزند.
توانمندی و اعتبار. بخشی از هدف رزمایش «سرو کوهی» توانایی قدرتنمایی آمریکا و توانمندی آن در تمرکز بر خاورمیانه همزمان با مدیریت جنگ ]اوکراین[ در اروپا و تنشها در منطقه هند-و-آرام بود. از این جهت، مانور موفق بود. اما دوستان و دشمنان واشنگتن به توانایی اثباتشده آن برای نمایش قدرت شکی ندارند ــبه تعهد و عزم آن شک دارند. به طور مشخص، اعتبار آمریکا به خاطر ناتوانی در پاسخ قاطعتر به حملات علیه اهداف آمریکایی و شرکای آمریکا در منطقه لطمه خورده است.
هرچند این مسئله از مدتها قبل از پرزیدنت بایدن وجود داشت، دولت او فقط سه بار به طور علنی به دهها حملهای پاسخ داده که با پهپاد، راکت، و مهمات دستساز انفجاری علیه پرسنل و منافع آمریکا در عراق و سوریه انجام شده است (هرچند حملات در عراق طی شش ماه گذشته بهشدت کاهش یافته است). مقامات ادعا میکنند که پاسخهای دولت ممکن است قابل مشاهده نباشد، اما عملیاتی که انجام آنها را تایید کرده حاکی از دوگانگی و نگرانی است. در واقع، دو روز پیش از آغاز رزمایش «سرو کوهی»، پادگان آمریکا در التنف در سوریه هدف حمله قرار گرفت، و هیچ نشانهای از پاسخ آمریکا از آن زمان وجود ندارد. حتی در استراتژی موفق منطقه خاکستری که عمدتا متکی بر فعالیتهای پنهانی است، و مسئولیت انجام آن به عهده گرفته نمیشود، باید گهگاه به اقدام آشکار برای نمایش عزم مقابله دست زد.
تعیین محدودهها. یک راه برای رفع مشکلات سیاستگذاری در پیامرسانی و اعتبار این است که واشنگتن برای فعالیتهای منطقهای و هستهای ایران خطوط قرمزی را تعیین و اعمال کند. سیاستگذاران به طور کلی دنبال اجتناب از تعهدات هستند تا گزینهها را حفظ کنند، و مقامات آمریکایی تمایلی به تعیین خطوط قرمز برای ایران نداشتهاند. اما ترسیم آنها میتواند مفید باشد اگر واشنگتن به آنها متعهد باشد و اگر از حمایت دوحزبی و عمومی برخوردار باشد.
البته، تاثیرگذاری بر تهران برای کاهش حملات علیه پرسنل و منافع آمریکا لزوما مستلزم تعریف رسمی خطوط قرمز نیست؛ حدود مورد نظر آمریکا را میتوان با اقدامات نشان داد. حملات غیرمرگبار باید با پاسخهای غیرمرگبار مواجه شود که هزینههای مادی مهمی را بر تهران تحمیل کند، در حالی که حملات مرگبار باید با پاسخ مرگبار نامتقارن روبرو شود تا هزینهای را به تهران تحمیل کند که دیگر تمایلی به ادامه حملات خود نداشته باشد. در هر دو مورد، پاسخها باید عمدتا از طریق فعالیتهای منطقه خاکستری انجام شود.
در قلمرو هستهای، واشنگتن باید خط قرمزی ترسیم کند تا مانع انباشت فعلی مواد شکافتپذیر ایران شود. به طور مشخص، باید اعمال تحریمها را تشدید کرد و این پیام را ارسال کرد که غنیسازی اورانیوم بالای ۶۰ درصد منجر به آن خواهد شد که آمریکا به اخلال در این فعالیتها دست بزند و هزینههای سنگین بر ایران تحمیل کند (برای اطلاعات بیشتر درباره جوانب فنی غنیسازی، رجوع کنید به توضیح اصطلاحات مربوط به پرونده هستهای ایران در وبسایت انستیتو واشنگتن). این رویکرد، در کنار رزمایشهایی مثل «سرو کوهی»، تمایل بیشتر واشنگتن به اتخاذ ریسک در مقابله با فعالیتهای مشکلآفرین ایران را نشان خواهد داد.
اگر سیاستگذاران مایل به ترسیم یک خط قرمز هستهای روشن نباشند، آنگاه باید به متحدان و شرکا توضیح دهند که چگونه میخواهند انباشت فعلی مواد شکافتپذیر ایران و تلاشهای احتمالی آینده آن را برای تولید اورانیوم تسلیحاتی (یعنی غنیسازی ۹۰ درصد) متوقف یا پیامدهای آن را مدیریت کنند. به علاوه، باید توضیح دهند که آیا سیاست آمریکا ممانعت از دستیابی ایران به سلاح هستهای است یا توانمندی ]تولید[ سلاح هستهای ــو چگونه میخواهند به هر یک از این اهداف دست یابند. در هر صورت، رزمایشهای نظامی مثل «سرو کوهی» باید بخشی از شکلگیری راهبرد بزرگتری از سوی کل دولت باشد که از تمام ابزارهای قدرت ملی برای اطمینانبخشی به دوستان و بازدارندگی ایران استفاده کند.
نتیجهگیری
دهههاست که سیاست آمریکا به خاطر آن دچار اعوجاج بوده که از ریسک و آزمون هنگام استفاده از ابزار نظامی برای بازدارندگی و اختلال فعالیتهای منطقهای و هستهای ایران پرهیز کرده است. اما ضرورت مادر اختراع است، و کاستیهای سیاست جاری میتواند عاملی برای تغییر رویکرد باشد.
آمریکا در تعامل با ایران بارها توانایی خود را در نوآوری نشان داده است. مثلا، تقریبا دو دهه پیش، برای تاخیر در برنامه هستهای ایران و خریدن زمان برای دیپلماسی، با همکاری اسرائیل پیشگام استفاده از عملیاتهای سایبری تهاجمی (مثل استاکسنت) شد؛ بیش از یک دهه پیش سیاست تحریمی قبلی را رها کرد تا تحریمهای شدیدی علیه فعالیتهای مالی و صادرات نفت ایران اعمال کند که فشاری بیسابقه تولید کرد؛ و اخیرا، برای جبران کاهش نیروها در منطقه، در حال آزمون تکنولوژیها و رویکردهای عملیاتی جدیدی بوده است (مثلا، سامانههای بیسرنشین، گزینههای منعطفتر اعزام نیرو، همکاریهای منطقهای جدید).
اما وقتی نوبت به استفاده محدود از قدرت نظامی میرسد، واشنگتن از ترسِ قابلدرک اما اغراقشده از خطای محاسباتی پا پس کشیده تا به «جنگ تمامعیار» با ایران کشیده نشود. در نتیجه، فرصت افزایش مهارت در فعالیتهای منطقه خاکستری، و شکل دادن به انتخابهای تهران و مهار فعالیتهای آن از طرق نظامی را از خود گرفته است. نتیجه آن ابرقدرتی است با درک ناقص از نحوه استفاده از ابزار نظامی برای حمایت از سیاستورزی.
«سرو کوهی» نمونهای از نوآوری در اجرای رزمایشهای بزرگ، پیچیده و ترکیبی است که نشان از جدایی از این گذشته دارد. و امید میرود که همچنین مشوق انجام دیگر اشکال آزمون از سوی وزارت دفاع و سنتکام باشد که سیاستگذاران را قادر سازد تصورات قدیمی و غلط را محک بزنند و دور بریزند، و به نوعی از ریسکِ مدیریتشده و یادگیری عملیاتی میدان بدهد که به سیاستگذاری موفقتری در قبال ایران منتج شود.
مایکل آیزنستات هموند دیوید کان و مدیر برنامه مطالعات امنیتی و نظامی در انستیتو واشنگتن است.