- Policy Analysis
- مقالهها و دیدگاهها
چرا کشتن سلیمانی هدیهای به ولادیمیر پوتین است؟
هم ترامپ و هم خامنهای پس از بحران اخیر نیازمند راه خروج هستند و پوتین میتواند نقش میانجی بازی کند.
کشتن هدفمند قاسم سلیمانی، بالقوه میتواند صحنهٔ بازی در خاورمیانه را تغییر دهد. بیتردید ولادیمیر پوتین چنین نگاهی دارد. او ظرف چند روز پس از این رخداد به دمشق شتافت، نه به منظور حمایت از بشار اسد یا محکم کردن جاپای مسکو در آنجا، بلکه به منظور نشان دادن اینکه روسیه کماکان یک بازیگر اصلیست و نمیتوان آن را به حاشیه راند.
دیدار پوتین از سوریه یکی از نشانههای چنین رویکردی بود و دیدار بعدی او از ترکیه، نشانهای دیگر. در استانبول، همراه با رئیسجمهور رجب طیب اردوغان –که هر یک حامی یکی از طرفهای درگیر در لیبی هستند– مشترکاً فراخوان آتشبس دادند تا از این یکشنبه برقرار شود. اندک زمانی پس از کشته شدن سلیمانی، رئیسجمهور روسیه در استانبول بود تا نقش خود در جایگاه داور اصلی مناقشات در منطقه را به رخ بکشد.
پوتین بخش زیادی از مشروعیت خود در داخل کشور را مدیون موفقیت آشکار در بازگرداندن اقتدار روسیه در صحنهٔ جهانی است. آمریکاییها و اروپاییها تا حد زیادی از فهم تاثیر روانی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و از دست رفتن جایگاه و هویت بنیادین آن بر مردم روسیه و شخص پوتین ناتوان بودهاند. اگر چه او توانسته ثبات اولیه را فراهم کند، عدم موفقیت او در عمل به وعدههای اقتصادی، بهتدریج به افول جایگاه او منجر شده است. اما
کارآیی او در تقویت جایگاه بینالمللی کشور برای مردمی که به دلیل فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ظهور آمریکا در جایگاه قدرت برتر جهان احساس تحقیر میکردند، اهمیت زیادی دارد.
با این حال، وقتی آمریکا سعی کرد از قدرت برتر خود برای تأثیرگذاری سیاسی استفاده کند، ثابت شد که این کار چندان پایدار نیست. بهعلاوه این رویکرد باعث شد تا بیش از اندازه دامنه استفاده از قدرت را گسترش دهیم. رئیسجمهور باراک اوباما در پی تغییر الگوی رهبری جهانی ایالات متحده از توسل به زور به قدرت نرم بود؛ یعنی قدرت ایجاد ائتلاف، توانایی جذب دیگران به نحوی که با ما همذاتپنداری کنند و از اهداف ما حمایت کنند. رئیسجمهور ترامپ اعتقادی به رویکرد انترناسیونالیستی ندارد. او دوست دارد هر از گاهی از نیروی نظامی استفاده کند و اهمیت چندانی برای قدرت نرم قائل نیست. در نتیجه، چندان قدرت نرمی هم نداریم. چه کسی امروزه با اهداف ما موافق است و مایل به حمایت از ماست؟
توهّم است اگر بپنداریم که حملهٔ موشکی به پایگاه عراق که مقر نیروهای آمریکاییست تمام آن چیزیست که ایرانیها برای انتقام انجام خواهند داد. آنها با شیوهٔ کنش غیرمستقیم و انکار مسئولیت خود عمل خواهند کرد و، به همین دلیل، و به دلیل خط قرمز ترامپ در مورد کشتن آمریکاییها، دوستان آمریکا در منطقه حق دارند که نگران باشند.
اما ما نیز باید نگران باشیم. اگر ایران از روشهای پنهان، اعمال تروریستی یا حملههای نیابتی به تأسیسات نفتی و سایر اهداف آسان استفاده کند، دولت ترامپ تحت فشار فزایندهای قرار خواهد گرفت که پاسخ دهد. بهعلاوه، اعلام تصمیم ایران بر عدم تعهد به محدودیتهای برجام، به این معناست که جمهوری اسلامی ممکن است بخواهد زمان تسلیح هستهای را با غنیسازی در سطح تسلیحاتی تا حد قابل توجهی کاهش دهد. در آن صورت، ترامپ میخواهد چه کند؟ او مرتباً اوباما را بابت سیاستش در قبال ایران به باد انتقاد میگیرد، اما سیاست اوباما زمان «تسلیح» هستهای ایران را به یک سال رسانده بود. کارشناسان گفتهاند که حتی قبل از حمله اخیر ایران، زمان تسلیح هستهای، یعنی زمانی که ایران لازم دارد تا مواد کافی برای سلاح هستهای بسازد، به کمتر از یک سال کاهش یافته است. احتمال درگیری با ایران، چه در اثر اشتباهات محاسباتی چه برای پیشگیری از حرکت ایران به سمت سلاح هستهای، کماکان بالا ارزیابی میشود.
واضح است که ترامپ دنبال جنگ نیست، اما برای رسیدن به مذاکراتی که مرتباً حرفش را میزند توانایی اندکی دارد. بیتردید آیتالله علی خامنهای، رهبر ایران، هیچ علاقهای به مذاکره مستقیم با قاتل سلیمانی ندارد. و اینجاست که ممکن است پای پوتین، و تمایل او به ایفای نقش میانجی اصلی در منطقه، به میان آید.
طرفه اینکه هم ترامپ و هم خامنهای نیازمند نوعی راه خروج از وضعیت فعلی هستند. ترامپ میخواهد نشان دهد که حضور آمریکا در «جنگهای بیپایان» را پایان داده و جنگ تازهای شروع نکرده است. خامنهای هم خواستار رویارویی مستقیم با ایالات متحده نیست و اشتیاق او برای بهرهبرداری از شور و هیجان داخلی که در پی کشتن سلیمانی برانگیخته شده، واقعیتهای تلخ اقتصادی را در ایران تغییر نخواهد داد. پوتین نیز مایل نیست که شاهد انفجار منطقهای باشد که نیروهای روسی در آن حضور دارند.
بنابراین، پوتین میتواند نقش میانجی را ایفا کند. ترامپ احتمالاً از فکر انعقاد یک توافق هستهای تازه استقبال خواهد کرد و فقط هم یک ملاک سنجش دارد: باید بتواند مدعی شود که کارش بهتر از اوباما بوده است. پوتین بیتردید بر سر این خواسته بازی خواهد کرد و به ترامپ خواهد گفت که اگر خواستههای بیشتری دارد (مثلا امتیازاتی در مورد تاریخ انقضای توافق یا بهاصطلاح «بندهای غروب») باید امتیازات بیشتری در زمینههای اقتصادی و سرمایهگذاری به ایرانیها بدهد.
از دید ترامپ چنین درخواستی طبیعی خواهد بود و با توجه به اشتیاق او برای معامله با ایران، بهویژه در سال انتخابات، اطرافیان رئیسجمهور باید چند شرط حداقلی ساده اما روشن در نظر بگیرند که رعایت آنها در هر معاملهای ضروری باشد: تمدید بندهای غروب به مدت دستکم ۱۵ سال، از ۲۰۳۰ تا ۲۰۴۵؛ شفافیت کلی بیشتر بهویژه در باره محلهای ذخایر هستهای اعلامنشده؛ نابودی تمامی تجهیزات و تأسیسات مورد استفاده در آزمایشهای تسلیحاتی؛ و پایان دادن به انتقال موشکها از ایران (به گروههای نیابتی) و جلوگیری از بهروزرسانی موشکهای موجود در خاورمیانه برای دقتبخشی به هدفگیری آنها.
بهراستی جالب خواهد بود اگر علاقهٔ ترامپ به پوتین بتواند به یافتن راهی برای خنثی کردن تهدید ایران بینجامد.
*دنیس راس، دستیار ویژه پیشین رئیسجمهور باراک اوباما، مشاور انستیتو و هموند برجستهٔ ویلیام دیویدسون در انستیتو واشنگتن است.