گفتگو با مسیح علینژاد را تماشا کنید یا بخوانید؛ فعال حقوق بشر ایرانی-آمریکایی و دریافتکننده مدال دانشور-سیاستمدار سال ۲۰۲۲ انستیتو واشنگتن.
نسخه پی.دی.اف این گفتگو را از اینجا دریافت کنید
متن پیش رو پیاده شده گفتگوی رابرت ستلوف مدیر اجرایی انستیتو واشنگتن با مسیح علینژاد در مراسم اعطای جایزه دانشور-سیاستمدار در ۱۷ نوامبر است. متن برای رعایت سبک نگارش، دستور زبان و روشنی بیان ویرایش شده است.
رابرت ستلوف: خانمها و آقایان، مسیح علینژاد.
مسیح علینژاد: خیلی متشکرم. صادقانه بگویم، زبانم بند آمده است. اول میخواهم بگویم که این مدال را به زنان شجاع ایران تقدیم میکنم، به قهرمانانم، به رهبرانی که داخل ایران زندگی میکنند و هر روز مقابل تفنگ و گلوله قرار میگیرند. آنها چیز سادهای میگویند ــ«زن، زندگی، آزادی»ــ و فقط برای خودشان نمیجنگند، برای دموکراسی، کرامت، و آزادی میجنگند. برای همه دنیا میجنگند. برای همین من این را به زنان و مردان داخل ایران تقدیم میکنم. خیلی سپاسگزارم. از انستیتو واشنگتن خیلی سپاسگزارم.
نمیدانم چه بگویم. سال گذشته، انستیتو واشنگتن این جایزه را به ثروتمندترین مرد جهان داد. امسال، نمیدانم چطور فقیرترین کنشگر دنیا را انتخاب کردند. خیلی متشکرم. من به این همه محبت عادت ندارم. من فقط عادت دارم تهدید به مرگ دریافت کنم، فحش بخورم، و با زورگویی آخوندها روبهرو شوم.
خیلی ممنون که خانواده من هستید. وقتی این گلها را میبینم، البته قصد ندارم قصه پشت این گلها را تعریف کنم، ولی شما حال مرا خوب کردید و واقعا به این نیاز داشتم ــخصوصا این روزها که اخبار ایران را دنبال میکنم. [یادداشت ویراستار: به همه شرکتکنندگان در مراسم گلهایی داده شد تا روی مو یا یقه خودشان بزنند، مثل گلی که علینژاد روی مویش میزند و به نماد شخصی او تبدیل شده است.] مردم کشته میشوند. کودکان کشته میشوند. نوجوانان کشته میشوند. هر روز من با اشک به خواب میروم، و شما حال مرا خوب کردید. خیلی متشکرم. سپاسگزارم.
ستلوف: گفتگوی داغی خواهیم داشت، اما پیش از آنکه شروع کنیم، من میخواهم از دو نفر تشکر کنم. اول، میدانم که مسیح همین الان گفت که محبت زیادی دریافت نمیکند، ولی مطمئنم که اینجا حداقل یک نفر هست که اعتراض خواهد کرد، و همان کسی است که در ویدیوی ما دیدید ــهمسرش، کامبیز فروهر. نمیدانم که میتوانید کامبیز را ببینید، ولی آنجاست، بله خودش است. و آقای دیگری هست که او را هم در ویدیو دیدید. او این ویدیو را به شکلی بینقص روایت کرد و کارشناس معرکهای در زمینه ایران است. خوشحالم او امشب اینجاست، کریم سجادپور.
علینژاد: برادر همرزم من!
ستلوف: مسیح، ما موضوعات زیادی برای بحث داریم و من سوالات زیادی دارم که درباره تو بپرسم. ولی اول میخواهم درباره این حرف بزنیم که [در ایران] چه خبر است. تو منابعی داری که هیچ کدام از ما نداریم. جدیدترین خبرها چیست؟
علینژاد: باید بگویم که در ایران یک انقلاب ــانقلابی تاریخیــ در جریان است، که زنان آن را هدایت میکنند و مردان از آن حمایت میکنند. سالها و سالها من درباره خطرات گشت ارشاد و قوانین حجاب هشدار میدادم، اما مرگ بیرحمانه مهسا امینی، زن بیست و دو ساله کُرد، خشم عظیمی ایجاد کرد چون او عضو یک جنبش نافرمانی مدنی نبود؛ حتی بیحجاب هم نبود. فقط حجاب «نامناسب» داشت. باورتان میشود؟ همه شما زنان اینجا، قبل از آمدن به اینجا کلی به موهای خود رسیدید تا خودتان را خوشگل کنید، نه؟ برای چنین چیز سادهای، در ایران، زنان کشته میشوند. این چیزی است که الان در ایران اتفاق میافتد، یک انقلاب.
بله، به خاطر اعتراض علیه قوانین حجاب اجباری و اعتراض علیه مرگ بیرحمانه مهسا امینی شروع شد، ولی کلا مسئله خلاص شدن از دست یک رژیم آپارتاید جنسی است. حجاب اجباری وقتی در دستان جمهوری اسلامی یا طالبان یا داعش باشد فقط یک تکه پارچه نیست ــیکی از علنیترین نمادهای سرکوب و ستون اصلی دیکتاتوری دینی است. برای همین مردم ایران هر روز کشته میشوند: آنها تصمیمشان را گرفتهاند، و هر روز در حال بازگشت به خیابانها هستند تا یک رژیم وحشی را سرنگون کنند.
همهٔ چیزی که میتوانم بگویم همین است. بیش از ۳۰۰ تن کشته و ۱۵۰۰۰ تن دستگیر شدهاند. دختران دانشآموز در زندان هستند. نوجوانان در زندان هستند. ولی هر چه رژیم ایران افراد بیشتری را میکشد، آدمهای بیشتری مصمم میشوند تا این رژیم را ساقط کنند. این تازه شروعی است بر یک پایان؛ پایان یکی از خطرناکترین رژیمها که اسمش «جمهوری اسلامی» است.
ببینید، این را باید بگویم. یهودیان و ایرانیان دوستان تاریخی هستند. یهودیان هزاران سال پیش از اسلام به ایران آمدند. ما دوستان مشترکی داریم؛ کوروش کبیر. همه ما با هدف مشترکی میجنگیم. ما میخواهیم کشوری داشته باشیم که بهایی، یهودیها، اقلیتها، مردان، زنان، کردها، ترکها، بلوچ، و همه کرامت و آزادی داشته باشد. این آن چیزی است که الان در ایران جریان دارد.
ستلوف: من شنیدهام که تو حجاب را به دیوار برلین تشبیه میکنی. به ما بگو منظورت چیست.
علینژاد: راستش، راب تو تنها کسی نیستی که این را شنیده است.
[خنده]
ستلوف: شک ندارم.
علینژاد: رهبر عالی ایران ــاز گفتن کلمه «عالی» متنفرمــ علی خامنهای هم این را شنید. سالهای سال من حجاب اجباری را به دیوار برلین تشبیه میکردم و واقعا به این اعتقاد دارم. اگر زنان بتوانند به کسی که به آنها میگوید چه بپوشد بگویند نه، میتوانند به دیکتاتورهای بزرگ بگویند نه. من مطمئنم اگر ما موفق شویم این دیوار را فرو بریزیم، جمهوری اسلامی دیگر وجود نخواهد داشت. در واقع اخیرا علی خامنهای نزد پاسداران انقلاب به مقایسهٔ من بین حجاب اجباری و دیوار برلین اشاره کرد. البته اسم مرا به زبان نیاورد چون از اسم من میترسد و از زنان میترسد، ولی [به پاسدارها] گفت آن عنصر آمریکایی که حجاب اجباری را به دیوار برلین تشبیه کرد، «باید علیه او موضعگیری کنید. باید علیه او اقدام کنید». من در واقع در خانه امن خودم خیلی خوشحال بودم و داد زدم: «آره منظورش من بودم. بالاخره!» ولی شوهرم گفت: «نگرفتی موضوع را؟ او گفت که سپاه باید ”علیه او اقدام کند“.»
خب بله، اف.بی.آی ما را به خانه امن دیگری منتقل کرد. ولی این در واقع یعنی ما نبرد را بردهایم. [خامنهای] در واقع میداند که حجاب اجباری دیوار برلین است و اینکه ما به جمهوری اسلامی پایان خواهیم داد. برای همین است که آنها واقعا از زنان ایران در داخل کشور میترسند. از من نمیترسند. باور کنید، کار من بازتاب دادن صدای زنان ایرانی است و برای همین است که اینها هر کاری میکنند تا مرا خفه کنند، مرا بکشند، مرا ترور کنند، و مرا بربایند. چون من صدای رهبران و زنان قدرتمندی را منعکس میکنم که سعی میکنند به قول پرزیدنت ریگان این دیوار را فرو بریزند.
ستلوف: من باید این را بگویم که تو اینجا هستی، در آمریکا.
علینژاد: نه نیستم، بدنم اینجاست.
ایرانیها اینجا هستند!
(به فارسی) «چند نفرتون قلبتون توی ایرانه الان؟»
–همهمون.
چند نفر از شما هر روز اشک میریزید؟ چند نفر از شما حس میکنید آنجا هستید وقتی مردم شعار میدهند: زن، زندگی، آزادی.
پس راب، بدن من اینجاست، ولی فکرم، روحم، و همه چیز دیگه آنجاست. وقتی من دختربچه بودم، یادم میآید ــمن دختری بازیگوش بودم، همانطور که همه میدانیدــ وقتی دردسر درست میکردم، پدرم معمولا مرا از اتاق بیرون میانداخت. مادرم به من میگفت که تو همیشه پنجرهای پیدا میکردی که یواشکی به همان اتاق برگردی. پس بله، رژیم ایران مرا از وطن عزیزم بیرون انداخت، اما من میتوانم پنجره خودم را برای یواشکی برگشتن به وطنم پیدا کنم. پنجرههای من شبکههای اجتماعی هستند: توئیتر، فیسبوک، و اینستاگرام. من بیش از ۱۰ میلیون دنبالکننده دارم. من بازیگر نیستم، مدل نیستم. اما بیشتر از آخوندها و آیتاللهها، روی هم، دنبالکننده دارم. پس من هر روز آنجا [در ایران] هستم.
ستلوف: خب این جواب به سوالی است که میخواستم بپرسم … تو نمیگذاری آدم حرف بزند، قبول داری؟
[خنده]
علینژاد: نه، ولی باور کن، من گذاشتم پرزیدنت مکرون حرفش را بزند!
ستلوف: چرا حتی اینجا؟ چرا آنها باید ماموران خود را هزاران مایل دورتر بفرستند تا تو را خفه کنند؟ باید واقعا آنها را عصبانی کرده باشی. حتما واقعا کاری انجام میدهی و واقعا در داخل ایران پیشرفتی ایجاد میکنی.
علینژاد: من عمیقا باور دارم که آنها از زنانی میترسند که ویدیوهایشان را برای من میفرستند و جرات میکنند علیه رژیم آپارتاید جنسی علنا حرف بزنند. اجازه بدهید یک مثال بزنم تا متوجه شوید که آنها واقعا از چه میترسند.
رژیم ایران هر کاری کرد تا صدای مرا خفه کند، و مرا ساکت کند. اول رفتند سراغ زنانی که برای من ویدیو میفرستادند. بیستونُه زن از کمپین «چهارشنبههای سفید» را فقط در یک روز بازداشت کردند، که من به خاطر آن خیلی احساس گناه کردم. میخواستم کمپین را متوقف کنم. صبا کردافشاری و یاسمن آریانی ــبیست و یک ساله و بیست و دو سالهــ را بازداشت کردند. و [رژیم ایران، صبا را] به بیست و چهار سال زندان ــبیشتر از سن اوــ و [یاسمن را] به شانزده سال زندان محکوم کرد. بلافاصله، مادران آنها به کمپین پیوستند. آنها به خیابان آمدند و گفتند: «حالا ما صدای دخترانمان هستیم.» اینها «رُزا پارکس»های ایران هستند. [رژیم ایران] مرا متوقف نکرد، و تا وقتی [مردم ایران] صدایشان را بلند میکنند، من باید آنها را منعکس کنم. کار آنها [رژیم] مانع من و کمپین نشد.
بعد رژیم ایران تصمیم گرفت برود دنبال خانواده من. برادرم را دو سال به زندان انداختند. خواهرم را به تلویزیون بردند تا علنا از من اظهار برائت کند. حتی افرادی را [به آمریکا] فرستادند تا مرا بدزدند. همین سه ماه پیش اف.بی.آی جلوی خانه من مردی را با تفنگی با خشاب پر بازداشت کرد. [در ایران] قانونی تصویب کردند که هر کس برای مسیح علینژاد ویدیو بفرستد تا ده سال حبس دارد.
باورتان میشود؟ ولی خودتان ببینید. ناهید شیربیشه، مادر پویا بختیاری [معترضی] که در اعتراضات ایران کشته شد، بلافاصله ویدیویی برای من فرستاد و گفت: «ایران برای من زندان است، ولی شما از زندان رفتن من میترسید؟» او صدای نه فقط پسر خودش، بلکه مردم ایران شد. حالا او در زندان است. مادران دیگر به او پیوستند و گفتند: «ما از شما [رژیم ایران] نمیترسیم.» پس میبینید حالا، موضوع من نیستم. موضوع زنان شجاع داخل ایران هستند که به رهبران تغییر تبدیل شدهاند. این رژیم را میترساند. وگرنه میتوانند مرا بکشند، اما میدانند که موضوع من نیستم. میلیونها مسیح در ایران هستند که شجاعتر از من هستند.
آنها از «زن، زندگی، آزادی» میترسند. برای همین میخواهند مرا درس عبرت کنند؛ با کشتن من، میخواهند امید را بکشند. حالا، زنان ایرانی ترسی ندارند. چهل سال، [رژیم] ترس را در ما کاشت. حالا رژیم ایران از زنان خودش میترسد. باور کنید.
ستلوف: مسیح من میخواهم چند سوال خیلی جدی بپرسم. اینجا پر از افراد فعال و متعهد است ــکسانی که اخبار را دنبال میکنند و خطری را که ایران دارد درک میکنند. من میخواهم تصور کنی که در جایی متفاوت حرف میزنی ــجایی پر از آمریکاییهایی که اخبار دنیا را دنبال نمیکنند، آمریکاییهای عادی در کانزاس، آیووا، میزوری، و حتی نیوجرسی. برای اینها چرا باید مهم باشد؟ چرا اینها باید به تو و آنچه در ایران اتفاق میافتد اهمیت بدهند؟ چرا آنها باید از جنبشی حمایت کنند تا به تغییر در کشور تو بینجامد؟
علینژاد: صادقانه بگویم، این سوال واقعا خوبی است. هیچ یک از ژورنالیستها از من نپرسیدهاند. میدانید، این روزها من همه جا هستم. ایرانیها فقط برای خودشان نمیجنگند، ایرانیها دارند تمام دنیا را از یکی از خطرناکترین رژیمهای دنیا نجات میدهند. همین حالا که دارم با شما صحبت میکنم، رژیم ایران در حال ارسال پهپاد برای کشتن اوکراینیهای بیگناه است. شما میدانید، وقتی پوتین به گرجستان رفت، مردم در آمریکا میگفتند: «ما که گرجستانی نیستیم.» وقتی پوتین به سوریه رفت، عدهای از شما شاید میگفتید: «ما که سوری نیستیم.» سالهای طولانی، کنشگران ضدپوتین درباره خطر پوتین هشدار میدادند، نه؟ حالا پوتین در قلب اروپاست، در اوکراین، اما پوتین تنها نیست و خامنهای دارد به او کمک میکند. دیکتاتورهای دنیا به هم کمک میکنند. باور کنید، دیکتاتورها متحدتر از کشورهای دموکراتیک هستند. از روسیه تا چین تا ایران تا ونزوئلا، و همه جا. اما حالا [که] دارم با شما حرف میزنم، شهروندان آمریکایی [در ایران] در زندان هستند. شهروندان بریتانیایی، شهروندان سوئدی، شهروندان فرانسوی، شهروندان آلمانی همه به عنوان ابزار چانهزنی برای رسیدن به توافق هستهای استفاده میشوند.
پس میبینید؟ روزی را تصور کنید که تمام کشورهای دموکراتیک متحد شوند و روابط دیپلماتیک با جمهوری اسلامی را تنزل دهند و از رژیم بخواهند زندانیان سیاسی بیگناه را آزاد کند. اگر کشورهای دموکراتیک واقعا متحد نشوند تا تروریسم اسلامی را خاتمه دهند، باور کنید، تروریستهای اسلامگرا متحد خواهند شد. دیکتاتورها متحد خواهند شد و دموکراسی را ساقط خواهند کرد. ما را ساقط خواهند کرد. تک تک شما. و برای همین باید به آن اهمیت بدهید. وقتی جورج فلوید بیرحمانه کشته شد، تمام دنیا متحد شد. وقتی ممنوعیت بورکینی در فرانسه پیش آمد، فمینیستهای دنیا متحد شدند. همه جا راهپیمایی زنان برگزار شد، [با شعار] «بدن من، انتخاب من». چه فرقی است بین زنان ایران و زنان غرب؟
و بالاخره اینکه، من یک سوال ساده دارم که واقعا میخواهم جواب بدهید. اگر مسئله زنان ایران نبود، ولی زنان آمریکا از استادیوم بیرون انداخته میشدند، واکنش شما چه بود؟ خشم. اگر دختران افغانستان نبودند [بلکه] دختران در آمریکا فقط به خاطر دختر بودن از مدرسه بیرون انداخته میشدند، واکنش شما چه بود؟ چه فرقی وجود دارد؟ چه فرقی است بین دختران در افغانستان یا ایران، و دختران و زنان اینجا در غرب؟ این غیرقابل قبول است.
حقوق زنان و حقوق بشر مسائلی جهانی هستند. من نمیپذیرم وقتی سیاسیون در غرب میگویند: «ما نمیخواهیم در یک مسئله داخلی دخالت کنیم.» با ساکت ماندن، با فرستادن میلیاردها دلار به رژیم ایران، یا مذاکره با آنها، شما در واقع در حال دخالت هستید چون جنگی وجود دارد که از سوی رژیم ایران بر زنان و مردان داخل ایران تحمیل شده است. وقتی میروید و با جنگسالاران مذاکره میکنید، شما دارید در مسائل آن کشور مداخله میکنید و جانب یک طرف را میگیرید. من میخواهم بگویم که در سمت درست تاریخ در کنار مردم ایران بایستید. متشکرم به خاطر پرسیدن این سوال.
ستلوف: تو حالا ما را بردی به دنیای سیاستگذاری. پس اجازه بده از تو بپرسم: دولت آمریکا اخیرا گفت که در حال چرخش است. دیگر بر پیگیری توافق هستهای تاکید نمیکند. نگفت که آن را متوقف میکند، فقط اینکه از آن فاصله میگیرد.
علینژاد: داریم به آنجا میرسیم.
ستلوف: و تو با مقامات ارشد دولت آمریکا ملاقات داشتهای، پس بگذار بپرسم: آیا حس میکنی که حمایت مناسب را دریافت میکنی؟ آیا حس میکنی دولت آمریکا در حال اتخاد سیاست درست است، و چه چیز بیشتری میخواهی ببینی که دولت بایدن برای پیشبرد آرمان آزادیخواهی در ایران انجام دهد.
علینژاد: با کمک شما، ما داریم به آنجا میرسیم. اول، آنچه من باید تلاش کنم دولت آمریکا، دولت بایدن، بفهمند این است که وقتی ما از تروریسم اسلامی، جمهوری اسلامی، یا رژیم آپارتاید جنسی حرف میزنیم، این باید یک مسئله دوحزبی باشد. نباید مهم باشد که شما از جمهوریخواهان حمایت میکنید یا از دموکراتها. شما به حقوق زنان اعتقاد دارید، نه؟ شما به دموکراسی اعتقاد دارید، نه؟ اگر نه، شما به امنیت آمریکاییها اهمیت میدهید، درست؟ پس برای همین باید این را مسئلهای دوحزبی ببینیم.
من تازه از پاریس برمیگردم که آنجا با پرزیدنت مکرون دیدار داشتم. من در واقع کمک کردم که او این خیزش را به عنوان یک انقلاب به رسمیت بشناسد. من نمیگویم یکشبه این اتفاق میافتد، این یک ماراتن است. ما راهی طولانی و دشوار در پیش داریم، اما این یک انقلاب است. ما به اقدام نیاز داریم. [غرب] میتواند بگوید «بله، ما با جمهوری اسلامی تا وقتی که کشتار مردم را متوقف نکرده مذاکره نمیکنیم»، ولی ما حرفهای توخالی نیاز نداریم، ما به اقدام عملی نیاز داریم.
اول، انقلاب را به رسمیت بشناسید.
دوم، از متحدانتان بخواهید سفرای خود را فرا بخوانند.
سوم، ما میخواهیم رهبران جی-۷ تمام دیپلماتها و مقامات جمهوری اسلامی را که در حال کشتن نوجوانان و کودکان ایرانی در خیابانها هستند اخراج کنند. آیا این درخواست زیادی است؟
پرزیدنت بایدن در واقع با تحریم آفریقای جنوبی [موافق] بود، یادتان میآید؟ جمهوری اسلامی هم آپارتاید جنسی است، پس من میخواهم او از متحدان [آمریکا] بخواهد جمهوری اسلامی را از همه جا تحریم کنند، چون جمهوری اسلامی یک رژیم آپارتاید جنسی است.
همین حالا، کارگران نفت از کار دست کشیدهاند. معلمان و اساتید دانشگاهها در واقع دارند از انقلاب حمایت میکنند، اما ما به کمک و حمایت کشورهای غربی نیاز داریم. ما به عمل نیاز داریم نه حرفهای توخالی.
صادقانه بگویم، من میخواهم واقعا این را دوباره تکرار کنم. خیلیها میپرسند: «پس تو از دولت آمریکا میخواهی که ایرانیها را نجات دهد؟» -نه! من میخواهم که جمهوری اسلامی را نجات ندهد!
ستلوف: ببین، فکر کنم منصفانه است که بگوییم تو نماینده خوبی برای پوسترهای ادرال ]قرص درمان حواسپرتی[ باشی. تو معجونی واقعی از انرژی بیپایان هستی.
[خنده]
علینژاد: راب، رژیم ایران مرا عنصر آمریکایی خواند. چقدر احمق هستند، اگر من عنصر آمریکایی بودم، آن وقت باید از توافق هستهای حمایت میکردم، نه؟
ستلوف: آیا تو هیچ وقت این احتمال را میدهی که موفق شوی؟ اینکه جمهوری اسلامی سقوط کند؟
علینژاد: ما همین حالا هم موفق شدهایم. منظورم این است که شوخی میکنید؟ دولت ایران از من میترسد و من فقط چهل و پنج کلیو وزن دارم.
این یعنی چی؟ من هیچ سلاحی ندارم، تفنگ و گلوله ندارم. [رژیم] مردم را ترور میکند، میکشد، و اعدام میکند، اما از نوجوانان میترسد. از دختران و پسران دانشآموز در ایران میترسد. این یعنی ما همین حالا هم نبرد را بردهایم. سالها، به عنوان دختری که از یک خانواده خیلی سنتی در روستایی کوچک میآید، مثل میلیونها دانشآموز دیگر به من میگفتند باید آنقدر بلند بگویم «مرگ بر اسرائیل» که تلآویو صدای ما را بشنود. به من میگفتند که باید آنقدر بلند بگویی «مرگ بر آمریکا» که کاخ سفید صدای ما را بشنود. حالا ایرانیها آنقدر بلند میگویند «مرگ بر خامنهای» که خامنهای صدای آنها را میشنود. این یعنی ما نبرد را بردهایم.
سالهای سال ما را شستشوی مغزی دادند که دشمنان ما در خارج هستند ــآمریکا و اسرائیل. ولی حالا میشنوید که مردم در خیابانها بلند و واضح میگویند که دروغ میگویند دشمن ما آمریکاست و دشمن ما اسرائیل است، دشمن ما همینجاست و جمهوری اسلامی است. ما این رژیم را سرنگون میکنیم چه غرب به ما کمک کند یا نه. دیر یا زود، ما جمهوری اسلامی را ساقط میکنیم.
ستلوف: خب، دوستان این کتاب «باد در موهایم: مبارزهام برای آزادی در ایران مدرن» است. این کتاب خاطرات، فوقالعاده است. همه کتابهای خاطرات عالی نیستند. بعضی خاطرهنوشتهها خودستایانه و خیلی کسالتآور هستند. اما این کتاب جذاب و تاثیرگذار و قدرتمند است، و اینجا نسخههایی هست برای هر کسی که امشب بعد از برنامه اینجا را ترک میکند.
علینژاد: عالی!
ستلوف: بیرون در لابی منتظر شماست.
علینژاد: باور کنید، دیگر باد نیست در موهایم که توفانی است. انقلاب موی زنان علیه رژیم آپارتاید جنسی.
ستلوف: میخواهم از تو تشکر کنم برای همه کارهایی که فداکارانه انجام میدهی ــتو و همسرت. میخواهم از تو تشکر کنم برای همه کارهایی که هر دوی شما میکنید تا چیزهایی فوقالعاده در این دنیا پدید آید، که همانا قدرت بخشیدن و دادن صدایی به زنان و مردان ایران است تا آنها بتوانند آزاد باشند. این یک استعداد است. کاری که تو میکنی…
علینژاد: متشکرم. میتوانم چیزی برای نسل جوان هم بگویم؟
ستلوف: نه، فقط اجازه بده من یک جمله را تمام کنم. خدایا!
[خنده]
علینژاد: عاشقاش هستم!
ستلوف: کامبیز، من کاملا تو را درک میکنم.
[خنده، کف زدن]
علینژاد: او نمیتواند مرا طلاق دهد.
[خنده]
علینژاد: عاشقتان هستم. خیلی متشکرم، من سیزده سال است که نتوانستم خانوادهام را در آغوش بگیرم. اما امشب گفتم وای خدا، و همه را بغل کردم. اگر کسی را بغل نکردم، فقط بمانید تا من شما را بغل کنم. خیلی ممنونم.
ولی میخواهم یک چیز [به نسل جوانتر] بگویم چون بسیاری از مردان و زنان جوان را اینجا میبینم. من به شما نیاز دارم. ببینید، سالها رژیم ایران میگفت آمریکا شیطان بزرگ و بزرگترین دشمن است. من تهدیدهای مرگ دریافت کردم. یکی از بسیجیهای معروف، که نیویورک تایمز از او مطلب نوشت، واقعا مرا تهدید کرد. وای خدا، او در برنامه زنده بی.بی.سی فارسی گفت: «من زبان و سینهات را سلاخی میکنم و برای خانوادهات میفرستم، و کسی را مامور میکنم که در آمریکا این کار را بکند.» برای همین من رفتم به دفتر حفاظت منافع ایران، که یک جور سفارت ایران در واشنگتن دی.سی است، تا شکایت رسمی از این بسیجی بکنم. حدس بزنید چه اتفاق افتاد؟ اجازه ندادند من داخل بروم. گفتند: «اول خودت را بپوشان.»
گفتم شوخی میکنید؟ دلیلی که من تهدید به مرگ شدم این است که علیه حجاب اجباری مبارزه میکنم. حالا شما به من میگویید که خودم را بپوشانم و بعد درباره تهدیدهای مرگ شکایت رسمی طرح کنم؟ من این کار را نکردم، و نافرمانی مدنیام را در دفتر حفاظت منافع ایران انجام دادم. حدس بزنید چه شد؟ آنها به سرویس مخفی آمریکا زنگ زدند تا خودشان را از یک زن ایرانی بیحجاب نجات دهند.
[خنده]
میبینید؟ آنها میگویند که بزرگترین دشمن ایران اسرائیل یا آمریکاست، اما از زنان بیحجاب میترسند. من میخواهم که خودتان را باور کنید زنان جوان! خواستار یک راهپیمایی جهانی زنان برای زنان ایران و افغانستان شوید. حجابتان را بردارید، به سفارت بروید، و هر جایی که میتوانید بروید و صدای خواهرانتان باشید. صدای زنان ایران باشید. ما کار زیادی میتوانیم بکنیم، و فراموش نکنید که ما با هم قویتریم. خیلی سپاسگزارم.
ستلوف: خانمها و آقایان، مسیح علینژاد.